 |
احساس انتظار |
|
احساس انتظار، مثل احساس تشنگى است: احساس تشنگى، آدم را، به آب مىرساند، و احساس انتظار، انسان صاحب نظر آگاه دین باور حقیقت جوى را، به حجتبالغه الهى! . . . انسان اسلام، بزرگترین اصل اجتماعى و پاکترین نهاد سیاسى دین را، اعتقاد و التزام به رهبرى «معصوم» مىداند . رهبر جامعه انسان، هیچ کس نمى تواند بود، مگر «پیامبر» یا «امام» که به طور مستقیم از سوى خدا و یا به امر حق و به دست پیامبر، تعیین شده باشد . حقیقت دین، جز این نیست و بلوغ انسانیت، جز از این راه، مقدور نمى تواند شد. شیعه، نیز - با التزام و پایدارى بر این اصل خدایى - در هیچ لحظهاى از تاریخ، هیچ «ظالم» و «روند ظالمانهاى» را تایید و تصدیق نکرده، و بر سر این کار، «جان» خویش را - در همواره همه جا - بلا گردان «ایمان» خویش ساخته است! . . . در آن حدیث مشهور، هم، که سخن از قیام حجتبالغه، به میان مىآید، تمامت ضربت تاکید، بر سر «ستم ستیزى» است: یملاالله به الارض قسطا و عدلا، کما ملئت ظلما و جورا . خداوند، این زمین را - به دست او - از عدل و داد، سرشار مىسازد، همانطور که از ظلم و جور سرریز شده باشد! . . . تو گویى که آنچه دیو آتشخواره «ظلم» ، بر سر آدمیان خاک مىآورد، با هیچ داغ و زخم دیگرى، برابرى نتواند کرد، اصلا، همه دردهاى بشر کجا، و این آتش جانسوز خانمان بر باد ده، کجا؟ ! و دواى این همه درد: «عدالت» ! از نگاه «شیعه» ، عدالت، اصل دین است:
نخستین پیشواى او، در محراب، به گناه عدالت، به قتل مىرسد! !
و آخرین پیشوایش، براى این که به داد عدالتبرسد قیام مىکند، و آخرین حلقه، از مجموعه حلقات مبارزات حق و باطل را - که از آغاز جهان، بر پاى بوده است - به سامان مىبرد . همه حرف «انتظار» ، همین است:
سفرى دور و دراز، براى رسیدن .
با چشمان «آینده» ، تکلیف «حال» را، روشن کردن . در آستانه سقوط و ابتذال، ، دست انسان را گرفتن، و او را، تا درگاه نگاه خدا، بالا کشیدن و بر تحقق آرمان والاى همه انبیا و اولیا و مردان رزم آور راه حق، نظر داشتن! . ودرآخرین رزم - پیروزمندانه - حیثیت عادلانه خاک را از نگاهبلند «بقیةالله» بهنظارهبرخاستن . . . و این، حرف کمى نیست! انتظار، از جنس فرداست، و احساس انتظار، فردایى شدن عشیره انتظار، اهالى فردایند! . . . آن که «نظر» ندارد، مثل کسى است که تشنه نیست .
احساس انتظار، مثل احساس تشنگى است . آن که احساس تشنگى ندارد، آب - هر چند فراوان، زلال و گوارا، هم که باشد - به چه دردش مىخورد؟ ! بى خیالى، این پا و آن پا کردن، و مرد «فردا» نبودن، «ضد انتظار» است! انسان انتظار، آماده فرداست . احساس انتظار، ازهمصحبتىهاىفردا، سرشارشدن است . از اندیشه تردید، بیرون آمدن، و در دل یقین، در آمدن . نشاط انتظار، آدمى را از ناامیدى و سستى، باز مىگیرد . با این نگاههاى کوچک و پیش پا افتاده، آدم در «روز مرگى» ها، غرق مىشود . براى خوب دیدن، و خدایى نگریستن، باید به چشمان انتظار، مسلح شد! آنکه «نظر» ندارد، به احساس انتظار، نیز - نمىتواند رسید .
«انتظار» سفر دور و درازى است . سفر انتظار، چشم آدم را، باز مىکند، سفر انتظار، انسان را، «صاحب نظر» مىسازد حرف از یک نقطه زمانى و مکانى نیست . سخن از یک جغرافیاى جهانى عقیدتى است:
تکان تازهاى در خاک و خلقتخاک!
تنه و بدنه خلقت، «عدالت» است . . . و در این میانه، «ستم» ، غبارى بیش نیست، که به راحتى مىشود آن را شست و پیکره اصلى، پاکیزه و زیباى آفرینش را در برابر نگاه انتظار زندگى، به دیدار نهاد! . . . این شست و شو، اصلا، مشکل نیست:
«آب» که دارد مىرود،
«رود» که دارد مىگذرد،
فطرت پاک عادلانه «خاک» که دارد تکان تازهاى مىخورد، همه به یارى ما، خواهند شتافت! تنها، کافى است تکانى بخوریم . در جنبش شکوهمند میلاد انتظار، به «احساس» برسیم و صاحب نظرانه، عمل کنیم . . .
انتظار، یک رفع تکلیف نیست . بلکه، فهم تکلیف است، اداى تکلیف است: آنان که منتظر عدالت فراگیر و همگانى اند، خویشتن، باید همواره در سوى تحقق آن ; اندیشه کنند، بنویسند و بکوشند، و سهم سنجیده و دقیق خود را - از اندازه وظیفهاى که بر گردن دارند ادا کنند . . . از بىنظران، چه انتظارى؟ ! . . . نبض عدل، که خاک را، به تکانى مواج و تند و تازه فرا مىخواند، بى نظرانه نمىتواند بر گوشدلبنشیند . بى نظرى، بى تفاوتى و بى خیالى، از احساس انتظار، به دور است . خویشاوندان خمیازه و خواب را بگویید که با بیراهههاى خویش، مزاحم راه «مردان انتظار» نشوند! احساس انتظار، در این فرهنگ، ماذنه بلند هستى است که از بالاى بلند آن اذان عدل جهانى، سرداده مىشود . این انتظار، پاسخى استبه تمامى هستى و همه فرشتگان، در برابر همان سؤال گلایهآمیز، که: «چرا بر کره خاک، پاىکسانى باید باز شود که فساد کنند و خون بریزند؟ !» این «انتظار» و پایانه معطر و مطهر خاک، پاسخ آنان و همه افکارى هم هست، که از «گرد خویش فرا نرفته و تمامت استعداد و توان انتظار را نمىنگرند . . .»
احساس انتظار، احساس طوفانى، شورانگیز و با نشاط است، و انتظارى ندارد، مگر پیروزى!
| |
|
|
 |
آمار و اطلاعات |
|
| |