پايگاه تخصصي اطلاع رساني چهارده معصوم سلام الله - سيماشناسي سيدالشهداء(ع) در آينه زيارت ناحيه مقدسه
 
  به وبلاگ پايگاه تخصصي اطلاع رساني چهارده معصوم سلام الله خوش آمديد!    
 
درباره وبلاگ


محمد رضا زينلي
با عرض سلام و خسته نباشيد خدمت تمامي بازديدكنندگان گرامي اين پايگاه به جهت بالا بردن بينش شما نسبت به چهاده معصوم سلام الله ايجاد شده است و اميدواريم كه بتوانيم مطالب خوبي به شما ارائه دهيم با تشكر خادم پايگاه:محمد رضا زينلي


منوي اصلي
لينکهاي سريع

لوگو ها


 


















ترجمه مطالب پايگاه

نظرسنجي

سيماشناسي سيدالشهداء(ع) در آينه زيارت ناحيه مقدسه

آيينه‏اي از نور و حضور
آن‏چه مرا از ميان زيارات گوناگون شيفته خود ساخته است، زيارتي است از فرزند او؛ قائمي به پاناخاسته و منتظري آشفته كه هر صبح و شام بر او خون مي‏
گريد و پايان اندوهش را در ظهور مي‏جويد. آن‏چنان زيارتي كه علامه گرانپايه، مجلسي(ره) آن را به نقل از چندين نفر از بزرگوارترين فقهاي شيعه در كتاب
ارزشمندش بحارالأنوار آورده است.1 و در پايان پس از نقل سخن مؤلف المزار الكبير، مبني بر خروج اين زيارت از ناحيه مقدسه امام عصر(ع) مي‏نويسد:
و ظهر أنّ هذه الزياره منقوله مرويّه.
روشن و آشكار است كه اين زيارت دارنده سند روايتي و نقل از امام معصوم است.2
باري، پيش از ورود، اين نكته بايسته يادآوري است كه اين گنج معنوي و درياي خروشان معرفت، عرصه غواصاني خبره و چيره دست است كه با نگاه تيزخويش،
عيار سخن را باز شناسند و آن را با صيقل معرفت خويش شفاف سازند. اين‏جاست كه جاي دارد دست استدعا به پيشگاه حقيقت‏يابان خبره دراز نماييم و پاسدار
حضور و ورود مؤثر ايشان در اين وادي شويم كه اين عرصه ساحتي است بس غريب، شگرف، شريف و شايسته توجه. از اين‏رو با بلم ادراكمان و ياري جستن از
ستارگان درخشان قرآن، سيره و حديث بر اين اقيانوس معنا شناور مي‏شويم تا شايد به قدر وسع خويش از عهده تكليف برآييم كه:
لا يكلّف الله نفساً إلاّ وسعها.3

مناظر گوناگون
بي‏گمان آن زمان كه سخن از مردان بزرگ همت و عالي‏درجه پيش مي‏آيد، سكان قلم مضطرب مي‏شود؛ چرا كه جهات شخصيتي آنان به تعداد شعاعهاي
دايره، گاه بي‏شمار مي‏شود. حال در كرانه شخصيت اكرم المستشهدين، حسين بن علي(ع) چگونه بايستي قلم راند؟ اين نكته‏اي است سخت گران. زواياي
پنهان و آشكار زندگاني وي، دوران امامتش و قيام گرانقدرش و... براي او وسعتي كم‏نظير فراهم مي‏سازد و از اين وسعت كه در گذريم، عمق اين اقيانوس عمود
بر زمين به راستي براي ما بسيار مبهم مي‏نمايد. از اين رو، گريزي نداريم جز آن‏كه با مصباح زبانش گام بر كيهان معرفتش بگذاريم و همتمان تنها شناسايي و تأمل
در جنبه‏هايي محدود و كوتاه از سيماي او باشد. از همين منظر به مشاهده سيماي سياسي، اجتماعي حضرت سيدالشهداء(ع) در زيارت ناحيه مقدسه مي‏
پردازيم.

سيماي سياسي - اجتماعي
پس از روزگاران پر آشوب عثمان، نوبت به امير مؤمنان(ع) رسيد. از او خواسته شد تا افسار شتر خلافت را به دست گيرد و آن را در مسير اصلي‏اش براند. اما
در همان روزهاي آغازين سفره دردها و حسرتها را برگشود و در برابر مسلمانان از گذشته‏ها سخن راند:
بندگان خدا در زماني واقع شده‏ايد كه خير و نيكويي به آن پشت كرده و شرّ و بدي بدان روي‏آور شده است و ابليس هر روز بيش از گذشته در كار گمراهي مردم
طمع مي‏ورزد و... كجايند خوبانتان و وارستگان از شما، آنان كه در كسبشان از حرام مي‏گريختند و در كردار و انديشه پاكي برمي‏گزيدند.4
و پس از پدر اندكي بعد ريشه حيات سبط اكبر نيز در آتش جهالتها مي‏سوزد و خونهاي به دل برگرفته را در طشت فراغ از دردها مي‏ريزد و اينك نوبت حسين
است. امروز دوران فتنه‏ها و بدعتها است. زمانه‏اي ناامن است كه در نامه دردناك و پر شور امام به معاويه اين چنين انعكاس مي‏يابد:
آيا تو قاتل حجر و ياران او نيستي كه اهل پرهيزگاري و بندگي بودند و براي از ميان برداشتن بدعت و امر به معروف و نهي از بديها قيام كردند؟... آيا تو كشنده
عمر بن حمق كه از بسياري عبادت چهره و تن فرسوده بود، نيستي؟ آيا تو ادعاي فرزندي زياد براي ابوسفيان نكردي... و سپس او را بر مردمان سلطه بخشيدي
تا بر مسلمانان سخت گرفته، دست و پاي آنان بريده، بر شاخه‏هاي نخل به دار آويزد.5
او از جدش به يادگار داشت كه: هر آن كس چنين احوالي ببيند و بر آن نخروشد و با كردار و گفتارش بر نياشوبد همان شايسته كه خداوند وي را به جايگاه
ظالمان و بدعت‏گزاران بيندازد.6
اما او حافظ حقوق ضعيفان بود و بهار يتيمان و پناهگاه مردمان به شمار مي‏آمد:
و تأخذ للدنيّ من الشريف... كنت ربيع الأيتام و عصمه الأنام7.
و در برابر ديدگانش دارا و ندار يكسان بودند:
تساوي في‏الحكم بين القوي والضعيف8.
و نسبت به اسلام و مسلمين مهربان بود:
للإسلام والمسلمين راحماً9.
مگر مي‏شد چنين شخصي در برابر اين طغيانها در گوشه‏اي زانوي سكوت در بغل بگيرد؟ پس بايستي به‏پا مي‏خاست. سنتها را برپا، فتنه‏ها را خاموش، و
راههاي محكم حقيقت را باز مي‏گفت و حق جهاد را ادا مي‏نمود:
و سننت السنن و أطفأت الفتن و أوضحت سبل السداد و جاهدت في‏الله حق الجهاد10.
از اين رو او مي‏بايست ريشه مستكبران را بسوزاند و گردن گردنكشان را بشكند و بر سرشان بكوبد تا ستون دين پابرجا و استوار بماند:
و لعماد الدين رافعاً و للطغيان قامعاً و للطفاه مقارعاً11.

مبارزه، شيوه‏ها و روشها
از جمله ويژگيهاي زيباي زيارت ناحيه، سيماشناسي تاريخي نهضت حسيني است. براساس اين متن حماسه «ثارالله» تنها به قيام عاشورا خلاصه نمي‏شود
بلكه قامت اين حماسه به درازاي مدت امامت حضرت است. به همين بهانه به روشهاي مولا در طول اين دوران نگاهي گذرا خواهيم انداخت.
الف) سكوت فعال: پس از برادر، او نيز در كناره امن حرم پيامبر آرام گرفت و جليس بيت و محراب گشت و ترك لذات گفت:
و أنت في حرم جدّك قاطن... جليس البيت و المحراب. معتزل عن اللذات والشهوات12.
امابين او و ظالمان خط پر رنگي از تفاوت است.
و للظالمين مباين13.
او اگر چه بنا بر مصالح دست بر قبضه جهاد و شهادت ندارد، اما بر انكار قلبي و زباني تا حدي ممكن پاي مي‏فشارد؛ چرا كه او عابدي زنداني در كنج سجاده
نيست:
و تنكر المنكرات بقلبك و لسانك علي حسب طاقتك14.
و از آن جمله مي‏توان برشمرد:
اول، نامه‏اش به حكومت فتنه: در آن نامه نوشت:
به خدا سوگند من فتنه‏اي براي مردم بزرگ‏تر از حكومت تو نمي‏بينم... به خدا قسم من جهاد با تو را برترين كارها مي‏دانم و به آن سبب تقرب خدايم را مي‏
جويم.15
دوم، بيان كننده منزلت خاندان وحي: در مجلس بر عليه معاويه مي‏شورد و خود را فرزند كسي كه در پاكي به مانند آب آسمان است برمي‏شمرد. اهل و تبار
خويش را نيكنام و شريف معرفي مي‏كند و همه اينها را نه براي كسب افتخار و امتياز جاهلي، بلكه در پيوندي با خدا به ارزيابي مي‏نشيند:
من فرزند كسي هستم كه خشنوديش، رضاي خداي رحمان و خشمش غضب خداست.16
سوم، كنگره حج: در آن كنگره در صحراي مني و در جمع تابعين و فرزندان صحابه مي‏خروشد و معاويه را ستمكار و همه را به حق فراموش شده‏اش مي‏
خواند.17
چهارم، مرزكشي بين خاندان ولايت و حكومت ظلمت: در ميان سنتهاي رايج قبيله‏اي كه ازدواج خود مي‏توانست راهي براي پيوند باشد، امام مبارزه‏اي ظريف را
برمي‏گزيند و خواستگاري معاويه را از دختر عبدالله بن جعفر، براي فرزندش يزيد ناكام مي‏گذارد تا دستاويزي در دستان آن پير زخم خورده قرار نگيرد و وسيله
كسب اعتبار او و فرزندش فراهم نشود.18
پنجم، كنايه از كفر: در مجلسي در پاسخ به آنچه معاويه از كشتار شيعيان بيان مي‏دارد و قصدش تضعيف موقعيت و تهديد امام است، مي‏فرمايد:
اما اگر ما پيروانت را بكشيم آنان را نه كفن و دفن مي‏كنيم و نه بر آنان نماز مي‏گزاريم.19
و اين همان حمايت سكوت فعالي است كه او بر حسب طاقت و امكانش بدان پرداخت.
ب) انكار كامل: مرگ دژخيم حيله‏گر اموي و فرا رسيدن ايام حكمراني فرزند سبكسر او، شرايط را به گونه‏اي ديگر تغيير داد و اين احوال راهي ديگر را مي‏طلبد:
ثم اقتضاك العلم للإنكار و لزمك أن تجاهد الفجّار20.
و اينك زمان عمل بود و انكار عملي. اوضاع آن زمان از زبان امام اين‏گونه شفاف گشته است:
مردم آگاه باشيد! اينان فرمانبري از خدا را ترك و پيروي از شيطان را بر خويشتن واجب نموده‏اند. فساد و تباهي را ترويج و حدود خدا را به تعطيلي كشانده‏اند و
سرمايه‏هاي اقتصادي را - كه ويژه خاندان پيامبر است - به خود مخصوص گردانيده‏اند.21
و در اين زمان آيا جاي هيچ سكوت است؟ پس با دليري در برابر خواست وليد در بيعت با يزيد، قد علم كرده از بيعتش سرباز مي‏زند و خطاب مي‏كند:
اي فرماندار حكومت، ماييم خاندان نبوت و معدن رسالت. ما خاندان، محل آمد و شد فرشتگان و جايگاه نزول رحمت حقيم. خداوند اسلام را از ما آغاز كرده و با ما
به پيش خواهد برد. و يزيد فردي شرابخواره و كشنده بي‏گناهان است كه حرمت تكاليف الهي نگاه نداشته و آشكارا فسق و فجور روا مي‏دارد.22
بدين‏سان امام گام در آخرين مرحله امر كردن به معروف و نهي كردن از پليديها مي‏گذارد تا هم‏اينك مصداق گفتار پدر شود:
و منهم المنكر للمنكر بيده و لسانه و قلبه23.
چرا كه او به نيكي مي‏داند كارهاي نيك همگي و نيز جهاد در راه خداوند در برابر وظيفه امر به معروف و نهي از منكر همچون قطره‏اي است برابر درياي خروشان
و گسترده اعمال محبوب:
و ما أعمال البرّ كلّها والجهاد في سبيل‏الله عند الأمر بالمعروف والنهي عن المنكر إلاّ كنفثه في بحر لجّي24.
پس در كنار امر جدش زبان به اين كلام مترنم مي‏سازد و خداي را مخاطب مي‏سازد:
أللّهمّ و إنّي أحبّ المعروف و أكره المنكر.25
خداوندا! من معروف را دوست دارم و از منكر بيزارم.
ج) دعوت با حكمت: جوّ مدينه سخت ملتهب است. امام مي‏داند كه از او در نخواهند گذشت. پس با خاندان و پيروانش راه سفر پيش مي‏گيرد و به سوي مكه
مي‏راند:
فسرت في اولادك و أهاليك و شيعتك و مواليك26.
هدف او نه فرار و گريز از چنگال مرگ، بلكه تكميل برنامه خويش است. همان كه بارها و بارها گفته بود: «اصلاح» در تمام جنبه‏ها. و حال او به مكه رسيده
است. در مني خواص را مي‏يابد، زبان به حكمت مي‏گشايد و لب به شكايت؛ چرا كه تا خواص از مسير حق منحرف نگردند، عوام بر پل راستي استقامت خواهند
كرد:
و صدعت بالحقّ والبيّنه و دعوت إلي الله بالحكمه... و أمرت بإقامه الحدود والطاعه للمعبود27.
و اين چنين مي‏گويد با آن خواص:
مجاري كارها و احكام به دست عالمان به دين خداست كه بر حلال و حرام خدا آگاه و امينند و از شما اين منزلت ربوده شد، و آن از كفتان نرفت مگر به دوريتان از
حق و اختلافتان در سنت پيامبر با اين كه دليل روشن بر آن داشتيد و اگر بر آزارها شكيبايي مي‏كرديد و هزينه‏هايش به جان مي‏خريديد، زمام امور خدا با شما بود
و از جانبتان جاري. شمايان، ظالمان را در جاي خود نشانديد و امور خدا را به آنان واگذاشتيد تا به شبهه بپردازند و در شهوت دلخواه خود راه بپيمايند... مي‏بينيد
كه پيمانهاي خدا شكسته مي‏شود و پريشان نمي‏گرديد... نابينايان، از كارافتادگان و بي‏زبانان در شهرها رها شده‏اند و رحم نمي‏كنيد و به مسئوليت خويش سر
نمي‏سپاريد و به متعهدان و آن كسان كه در اين راه كوشايند وقعي نمي‏گذاريد و خود به سازش با ستمكاران آسوده‏ايد.28
د) دعوت به رشد و هدايت: حسين خويش را خواستار هدايت مي‏دانست و در هنگامه به ياري‏اش مي‏شتافت:
تحوط الهدي و تنصر29.
وي هدايت را در كمال مي‏يافت و همگي را به «سبيل رشاد» مي‏خواند؛ چرا كه وي علت العلل جهالتها و دور افتادگي از حق و فرو رفتن در منجلاب بدعتها را
در نبود رشد معنوي و اسلامي جامعه جست‏وجو مي‏كرد. پس دعوت به راه رشد و رستگاري را در پيش گرفت و به هر بهانه اين كلام را باز گفت:
دعوت إلي الرشاد و أوضحت سبل السداد.
و در نامه‏اي به مردمان بصره نوشت:
شما را به كتاب خدا و سنت پيامبرش مي‏خوانم. شرايط چنان است كه مرگ سنت را در بر گرفته و بدعت سر برآورده است. اگر سخنم را بشنويد به راه كمال و
نيك‏بختي رهنمونتان خواهم گشت.30
ه’) اندرز با تكرار: با اندك كاوشي در وقايع حماسه جاودانه حسين اين حقيقت به راحتي آشكار مي‏شود كه مولا در هر جا و با كم‏تر بهانه‏اي به وعظ و اندرز
مي‏پردازد. اين ماجرا به ويژه در آخرين لحظات زندگاني ايشان رنگ و بويي ديگر مي‏گيرد. او امام است، مرهم زخمها و راحم مردمان. او فرزند كسي بود كه قرآن
در حقش فرموده بود:
عزيز عليه ما عنتّم.
پس لب به اندرز مي‏گشايد:
هان اي مردم! به سخنم گوش فرا دهيد و در پيكارم نشتابيد تا حق اندرزتان را كه بر دوش من است، ادا نمايم و عذر آمدنم را بيان... به درستي كه وليّ من
خداي نازل كننده قرآن است. اوست كه صالحان را سرپرستي مي‏كند. اما بعد، اينك نسبم را بررسي كنيد و بنگريد من كيستم؟ آنگاه به خود آييد و خويشتن را
نكوهش كنيد و بنگريد آيا شما را رواست كه مرا كشته، حرمتم را هتك كنيد؟31
و تو اي مولاي ما، تا آخرين دم بر اين راه اصرار ورزيدي و باران پر رحمت اندرزت را بر آن خاك‏نشينان بي‏حاصل باريدي و دريغ از آن همهمه‏ها، هنوز فريادت را به
گوش داريم كه فرمودي:
واي بر شما، شما را چه شده است كه سكوت اختيار نمي‏كنيد تا سخنانم را شنوده به رشد و سعادت و كاميابي رهسپار شويد. هر آن‏كس از من پيروي كند از
راه يافتگان است و آن‏كس كه نه، از هلاك شدگان.32
و پس از اين اندرز بسيار و تأكيد بر آن، رهسپار ميدان مجاهدت گشتي:
فجاهدتهم بعد الإيعاز لهم و تأكيد الحجه عليهم.33
و) جهاد: آن‏گاه كه اندرزهايت بر ديواره سنگي قلبهايشان اثري نكرد رجز خوانان به صفوفشان تاختي.
الموت أولي من ركوب العار
والعار أولي من دخول النار34
در دل آن گرد وغبار، مردانه مي‏رزميدي و ناملايمات را به جان مي‏خريدي؛ آن‏چنان كه فرشتگان از صبر تو به شگفت درآمدند:
و أنت مقدم في‏الهبوات. و محتمل للأذيات، قد عجبت من صبرك ملائكه السموات35.
در آخرين رمق، حقاً كه عالمي از آن مناجاتت به عجب آمد:
صبراً علي قضائك يا ربّ لا إله سواك يا غياث المستغيثين مالي ربّ سواك ولا معبود غيرك، صبراً علي حكمك.36
و صد لعن و نفرين بر آنان باد كه اسلام زنده را سر بريدند و مجسمه نماز و روزه و تنديس راهنما به سوي سنتها و احكام را برخاك افكندند.
فالويل للعصاه الفساق لقد قتلوا بقتلك الإسلام، و عطّلوا الصلوه والصيام، و نقضوا السنن والأحكام.37

رهبري و عدالت
آنچه آمد، تنها روشنگر برخي اهداف و روشها در طول دوران حماسه و امامت بود. اما هدف مهم و ارزشمند امام، بسط عدالت اجتماعي و نشر آن بود:
و تبسط العدل و تنشره38.
و اين مهم جز با به دست گرفتن رهبري جامعه نه ممكن بود و نه ميسور. به همين دليل در متن گفتار حضرت سيدالشهداء در مناجاتي با پروردگار خويش ضمن
برائت جستن از بازي قدرت بر سرسراي دنيا، اهداف خود را به روشني باز مي‏گويد:
پروردگارا! تو مي‏داني اين حركت نه براي رقابت بر سر حكومت و قدرت و نه به مقصود كسب مال بي‏مقدار دنياست، بلكه به خاطر نماياندن نشانه‏هاي دين توبه
مردم و اجراي اصلاح در سرزمينهاي تو است تا بندگان ستمديده‏ات از چنگال ظالمان برهند و واجبات و احكامت و سنتهاي تعطيل گشته‏ات دوباره جاري شوند.39
خطكش و ترازهاي او حتي براي رهبري خودش نيز سخت بي‏گذشت است:
فلعمري ما الإمام إلاّ العامل بالكتاب والآخذ بالقسط والدائن للحق والحابس نفسه علي ذات الله.40
به جانم سوگند پيشواي راستين آن‏كس است كه كارگزار كتاب الهي باشد و پيشه‏ور عدل و قسط بوده از حق پيروي كرده، هستي‏اش را وقف خدا و فرمانش
كند.
و مگر پژوهش در آغاز و انتهاي زندگاني و حماسه‏اش از او جز اين معرفي مي‏كند:
و كنت... للحق ناصراً... و للدين كالئاً، و عن حوزته مرامياً... و تنصرالدين و تظهره.41
ياري دهنده حق، مدافع دين و پاسدار مرزهايش بودي، به ياري دين شتافتي و آن را آشكار ساختي.



پي‏نوشتها:

× بخشي از مقاله منتشر شده در مجله معرفت شماره 64، فروردين 1387.

1 . مانند سيد شريف مرتضي، شيخ مفيد در المزار و شيخ محمد در المزار الكبير.

2 . بحارالانوار، ج98، ص328.

3 . سوره بقره(2)، آيه 286.

4 . نهج‏البلاغه، خطبه 129.

5 . الإمامه والسياسه، ج1، ص203.

6 . موسوعه كلمات الإمام الحسين، ص360.

7 تا 14. زيارت ناحيه مقدسه.

15. الامامه والسياسه، ص203.

16. موسوعه كلمات الامام الحسين، ص242.

17. الاحتجاج، ج2، ص19.

18. بحارالانوار، ج44، ص207. همچنين موسوعه كلمات الامام الحسين، ص242 به بعد.

19. بحارالانوار، ج44، ص129.

20. زيارت ناحيه.

21. تاريخ الامم والملوك (الطبري)، ج4، ص304.

22. موسوعه كلمات الامام الحسين، ص283.

23 تا 24. نهج‏البلاغه، حكمت 374، ص720.

25. موسوعه كلمات الامام الحسين، ص285.

26 تا 27. زيارت ناحيه.

28. تحف العقول، ص238.

29. زيارت ناحيه.

30. تاريخ الامم والملوك (الطبري)، ج4، ص266.

31. موسوعه كلمات الامام الحسين، 419.

32. تحف العقول، ص240.

33. زيارت ناحيه.

34. موسوعه كلمات الامام الحسين، ص499.

35. زيارت ناحيه ص50.

36. موسوعه كلمات الامام الحسين، ص510.

37 تا 38. زيارت ناحيه.

39. تحف‏العقول، ص239.

40 تا 41. تاريخ الامم والملوك (الطبري)، ج4، ص262.



علي اقليدي‏نژاد

ماهنامه موعود شماره 51

 

دوشنبه 18 آبان 1388  نظرات : 0 بيان انتقادات و پيشنهادات

صفحات و مطالب گذشته
آیا می شود كه در زمان آمدنت، نوكری یارانت را بكنم. ( محب انصار المهدی )
روی پیغامگیر امام زمان ...
جمعه ها که می شود...
شعري در وصف يوسف فاطمه (س)
درد و دل با امام زمان(عج):
آمار و اطلاعات
بازديدها:
کل بازديد : 289020
تعداد کل پست ها : 858
تعداد کل نظرات : 82
تاريخ آخرين بروز رساني : شنبه 4 اردیبهشت 1389 
تاريخ ايجاد بلاگ : چهارشنبه 1 مهر 1388 

مشخصات مدير وبلاگ :
مدير وبلاگ : محمد رضا زينلي

ت.ت : ارديبهشت 1373
 وبلاگ هاي ديگر من: 
آخرين منجي
پيروان راه حسين
سي سال انقلاب پايدار

سوابق مدير :
كسب رتبه ي اول در دومين جشنواره وبلاگ نويسي سايت تبيان
كسب رتبه دوم در اولين دوره جشنواره وبلاگ نويسي سايت تبيان
كسب رتبه سوم در سومين دوره جشنواره وبلاگ نويسي و وب سايت انتظار


يكي از برندگان اصلي سايت 1430(جشنوراه وبلاگ نويسي اربعين حسيني)
يكي از برندگان جشنواه وبلاگ نويسي گوهر تابناك)

كسب رتبه سوم در جشنوراه پيوند آسماني)

يكي از برندگان جشنوراه وبلاگ نويسي راسخون)
فعالترين كاربر سايت تبيان در سال 87


مدير انجمن دانش آموزي سايت تبيان با شناسه كابري moffline


مدير انجمن هنرهاي رزمي سايت راسخون با شناسه كاربري bluestar


آرشيو مطالب
فروردین 1389
مهر 1388
آبان 1388
آذر 1388
دی 1388
بهمن 1388
اسفند 1388

جستجو گر
براي جستجو در تمام مطالب سايت واژه‌ كليدي‌ مورد نظرتان را وارد کنيد :


زمان


ساير امکانات

New Page 2

 

New Page 2

 


 
 

صفحه اصلي |  پست الکترونيک |  اضافه به علاقه مندي ها |  راسخون



Designed By : rasekhoon & Translated By : 14masom