|
مرحوم حاج مؤمن رحمة اللّه عليه ، فرمود: مخدّره محترمه اى ( كه نماز جمعه اش را ترك نمى كرد) بمن خبر داد كه مقدار نخودى تربت اصلى كربلا بمن رسيده و آن را جوف كفن خود گذارده ام ، و هر سال روز عاشورا خونى مى شود، بطورى كه رطوبت خونها به كفن سرايت مى كند و بعد تدريجا خشك ميشود. از آن مخدّره خواهش كردم كه روز عاشورا را به منزلش بروم و آن را ببينم قبول كرد . روز عاشورا رفتم به منزل آن مخدّره بخچه كفنش را آورد و باز كرد. حلقه اى از حلقه خون در كفن مشاهده نمودم و تربت مبارك را ديدم همان طورى كه آن مخدّره گفته بود،تر و خونين و علاوه لرزان است . از ديدن آن منظره و تصوّر بزرگى مصيبت آن حضرت سخت گريان و نالان و از خود بى خود شدم .داستانهاى شگفت ص 112 .
اى حسين جانم سفر تا كوى جانان كرده اى
خاك گرم كربلا را بوسه باران كرده اى
خاتم انگشترى را نوش كردى جاى آب
با سر از تن جدايت ذكر قرآن كرده اى
داستانهايى از زمين كربلا ر - يوسفى
|