 |
کاروبازي هاي زمان کودکي امام صادق (عليه السلام) |
|
آري او کودک بود ولي کارهاي بزرگان راانجام مي داد،رفتاروسخنان اوبزرگ منشانه وحاکي ازعظمت فکري وروحي او بود. اسنادما نشان مي دهند اوهم درکودکي چون ديگر کودکان بازي مي کرد.ولي نوع بازيهاي اوباديگران متفاوت واغلب ازنوع بازيهاي فکري بود. دربين جمع کودکان که براي بازي گرد آمد ه بودند، اواستاد مي شد، مثلاً ازآنان مي پرسيد اين کدام ميوه است که درفلان فصل پديد مي آيد ومزه اش ، شيرين ويا ترش است؟ وياگاهي کلمه اي راذکر مي کرد وازکودکان مي خواست هموزن يامرداف آن کلمه راپيدا کنند وبيان نمايند . وبدين ترتيب اوکودکان رابه فکر وجستجو وشکاراطلاعات وادار مي کرد. اسنادي ازتاريخ نشان مي دهند که درسال 88هجري (حدود 5 سالگي امام) وليد تصميم گرفته بود، مسجدپيامبر(صلي الله عليه وآله) رادرمدينه توسعه دهد وبراي تحقق اين هدف خانه پيامبر(صلي الله عليه وآله) وائمه (عليه السلام) راکه دراطراف مسجد بود خراب کردند وبروسعت مسجد افزودند. اودرآن سن باآوردن سنگ وخاک به ساختمان مسجد کمک مي کرد واين کار راازروي شوق و رغبت انجام مي داد.
خانه پدري حضرت امام جعفر صادق(عليه السلام) را که حضرت حسين بن علي (عليه السلام) جد او درآن متولد گرديده بود وکنار مسجد پيغمبر قرار داشت، به دلیل لزوم توسعه آن مسجد ويران کرده بودند و با پولي که بيت المال بابت قيمت آن خانه داد، زميني کناريک خيابان جديد الاحداث به اسم مسقي خريداري کردند وخانه اي درآن ساختند وآن خانه مثل بسياري از خانه هاي جديد مدينه ومکه بدست معماران ايراني ساخته شد. حياط آن خانه که تصور مي شود ازطرف حضرت علي بن ابيطالب(عليه السلام) جد بزرگ حضرت جعفر صادق(عليه السلام) ساخته شد، خيلي وسعت داشت وبهترين مکان براي بازي کودکان بود وهمين که حضرت جعفرصادق(عليه السلام) ازدرس خواندن فارغ مي شد درآن حياط با کودکان مشغول بازي مي گرديد . بازي هاي اطفال تقريباَ درتمام دنيا شبيه بهم است وکمتر شهري رامي توان يافت که درآن بازی اختصاصي براي کودکان وجود داشته باشد. ولي درمدينه دوباز اختصاصي براي کودکان وجود داشت که کودکان شهرهای ديگر ازآن اطلاع نداشتند ودر هر شهراسلامي که يکي از اين دوبازي بين کودکان متداول باشدازمدينه اقتباس شده است. بازي اول که جنبه آموزنده داشت اين بود که حضرت امام صادق(عليه السلام) مي نشست واستاد مي شد وکودکان ديگر شاگرد او مي شدندوامام حعفرصادق(عليه السلام)مي گفت: اين چه ميوه ايست که بردرخت مي رويد يابرزمين مي رويد ورنگ آن في المثل قرمزاست وطعم شيرين یاترش دارد وموقع بدست آمدن ميوه هم اين فصل(يافصل ديگر) مي باشد. اين مضامين که مادراينجا به لفظ قلم مي نويسيم باالفاظ واصطلاحات کودکان مدينه برزبان آورده مي شد وکودکاني راکه شاگرد حضرت امام صادق(عليه السلام) بودند وادار به تفکر مي کرد ودرانديشه فرو مي رفتند واگردربين آنهاکسي بود که مي توانست اسم آن ميوه را ببرد،ازمرتبه شاگردي به درجه استادي مي رسيد وجاي امام صادق(عليه السلام) رامي گرفت وآنگاه حضرت به شاگردان مي پيوست. امادوسه دقيقه ديگر ازجرگه شاگردان خارج مي شد وبازاستاد مي گرديد چون باهوش بود وهمين که استاد مشخصات يک ميوه رابرزبان مي آورد امام (عليه السلام) نام ميوه رامي برد. امام صادق(عليه السلام) جزو افراد با بضاعت مدينه بود ودرمکتب اخلاقي جدش حضرت زين العابدين(عليه السلام) وپدرش حضرت محمد باقر(عليه السلام) ومادرش(ام فروه) پرورش مي يافت. اما تمام کودکان ساکن خيابان مسقي جزو افراد با بضاعت نبودند وپدري چون امام باقر(عليه السلام) و مادري چون(ام فروه) نداشتند وبرکسي پوشيده نيست که تفاوت محيط اخلاقي دوخانواده هرچند و همسايه باشند چقدر در اخلاق کودکان مؤثر است. حضرت جعفرصادق(عليه السلام)موروثي واکتسابي، يک طفل راستگو بود وهرگز دروغ نمي گفت ولو به سود اوباشد. امابعضي ازکودکان همبازي،که ازحيث اصالت خانوادگي وتزکيه اخلاقي مثل حضرت امام صادق(عليه السلام) نبودند، دروغ مي گفتند ووقتي استاد مي شدند ميوه اي راوصف مي کردند وحضرت جعفرصادق(عليه السلام) اسم آن ميوه رامي برد واستاد براي اين که مقام خودراازدست ندهد به دروغ مي گفت اين ميوه نيست وميوه ديگری است وامام که مي فهميد آن طفل دروغ مي گويد، خيلي متأثر مي شد وچون اهل نزاع نبود گاهي بعلت اين که بادروغ حق اورا پايمال کرده بودند به گريه درمي آمد وازبازي کناره مي گرفت وکودکان،بظاهر، بدون اعتنا به امام (عليه السلام) به بازي ادامه مي دادند. امابزودي معلوم مي شد که بازي آنها لذت ندارد چون هيچيک ازآنها داراي هوش امام صادق(عليه السلام) نبودند که بازي را گرم کنند وناچار مي شدند که نزد حضرت بروند وازاو پوزش بطلبند وخواهش کنند که دربازي شرکت کند تااينکه بازي آنها گرم بشود وامام(عليه السلام) مي گفت به اين شرط دربازي شرکت مي نمايد که کسي دروغ نگويد وکودکان، شرط همبازي خود را مي پذيرفتند. بازي ديگر که آنهم مخصوص کودکان مدينه بود ودرهريک ازشهرهای عرب اگر متداول باشد ازمدينه اقتباس گرديده، اين ترتيب راداشت که يک استاد وچند شاگرد انتخاب مي شدند واستاد کلمه اي رابرزبان مي آورد و في المثل مي گفت: «الشراعيه » به معناي ماده شتري که گردن دراز دارد. شاگرد هم کلمه الشراعيه رابرزبان مي آورد وازآن به بعد شاگرد بايستي بدون انقطاع کلمه ،الشراعيه راتکرارنمايد واستاد براي اين که اورا به اشتباه بيندازد پياپي کلماتي بروزن الشراعيه رابرزبان مي آورد بدون اين که آن کلمه باشد وفي المثل مي گفت الدراعيه،الذراعيه ،الصفاعيه،الکفائيه،وغيره. ضرورت نداشت ک استاد کلماتي بروزن الشراعيه برزبان بياورد که معني داشته باشد،چون منظوراين بود که شاگرد رادچاراشتباه کند ولذا پياپي کلماتي داراي معني، يابدون معني ، بروزن الشراعيه را تلفيظ مي کرد. اماشاگرد مجبور بود که بدون انقطاع واشتباه بگويد الشراعيه واگريک بار دچار اشتباه مي شد وکلمه اي ديگر رابرزبان مي آورد ازبازي خارج مي شد واستاد ،بازي راباشاگرد ديگر شروع مي نمود. اماکلمه اي ديگر راانتخاب مي کرد وبازبه همان ترتيب باتلفظ کلمات معني داريابدون معني،مي کوشيد که شاگرد رابه اشتباه بيندازد. اين دوبازي اختصاصي شهر مدینه ،لازمه اش نشستن بودوحرف زدن ولي امام صادق(عليه السلام) درساير بازي هاي کودکان هم که لازمه اش دويدن بود شرکت مي نمود.
به نقل از کتاب مغز متفکر جهان شيعه
| |
|
|
 |
آمار و اطلاعات |
|
| |