روى انه لما ضرب علیه السلام بخنجر مسموم عدال
الى موضع مسمى ببطن جریح ، و علیها عم المختار، و قال المختار لعمه : تعالى حتى
ناخذ الحسن ونسلمه الى معاویة ، و بعد ان علموا الشیعة به هموا بقتل المختار، فتلطف
عمه بالعفوا عنه ففعلوا
فقال الحسن علیه السلام
:
ویلكم والله ان معاویة
لایفى لاحد، منكم بما ضمنه فى قتلى و انى اظن ان وضعت یدى فى یده فاسالمه لم یتركنى
ادین لدین جدى صلى الله علیه و آله
و انى اقدر ان اعبدالله عزوجل وحدى ، ولكنى
كانى انظر الى ابنائكم واقفین على ابواب ابنائهم یستسقونهم و یستطعمونهم بما جعل
الله لهم ، فلایسقون و لایطعمون ، فبعدا و سحقا لما كسبته ایدیهم ، و سیعلم الذین
ظلموا اى منقلب ینقلبون
خطبه امام حسن(ع) در علت صلح ایشان
روایت شده : هنگامى كه امام با خنجر مسموم مورد حمله قرار گرفت به
مكانى بنام
بطن جریح
كه عموى مختار بر آن حكومت مى كرد،
رفت ، مختار به عمویش گفت : بیا تا حسن بن على را گرفته و به معاویه تسلیم نمائیم ،
هنگامى كه شیعیان قصد او را دانستند، قصد كشتن مختار را كردند، عمویش از آنان خواست
كه از او درگذرند، آنان نیز درگذشتند
.
امام علیه السلام فرمود
:
واى بر شما،
سوگند، بر خود معاویه به آن چه در مورد قتل من با شما پیمان بست وفا نمى كند و مى
دانم كه اگر دست به دست او دهم و تسلیم او گردم ، نمى گذارد كه به دین جدم باشم
.
و من مى توانم ، كه به تنهائى عبادت پروردگارم ، را بنمایم ، اما من به
فرزندان شما مى نگرم ، كه در كنار درهاى خانه هاى فرزندان ایشان قرار گرفته و در
مقابل آنچه خداوند به آنان داده است ، از آنان درخواست آب و غذا مى كنند، اما به
آنان آب و غذا نمى دهند، پس دور باد بر آن به سبب آنچه انجام داده اند، و ستمكاران
بزودى مى دانند كه در چه جایگاهى قرار خواهند گرفت
.
|