میگریست روزی آن امام مظلوم گفت ای پدر چرا گریه میكنی حضرت فرمود ای فرزند گرامی چون نگریم كه موضع شمشیر دشمنان را میبوسم حضرت امام حسین علیه السلام گفت كه ای پدر من كشته خواهم شد؟ فرمود بلی والله تو و برادر تو و پدر تو همه كشته خواهید شد، امام حسین علیه السلام گفت پس قبرهای ما از یكدیگر دور خواهد بود حضرت فرمود بلی ای فرزند، امام حسین علیه السلام گفت پس كه زیارت ما خواهد كرد از امت تو؟ پس حضرت فرمود زیارت نمیكنند مرا و پدر ترا مگر صدیقان از امت من.
و نیز از حضرت صادق علیه السلام روایت كرده است كه فرمود روزی حضرت امام حسین علیه السلام در دامن حضرت رسول صلی الله علیه و آله نشسته بود حضرت با او بازی میكرد و او را میخندانید پس عایشه گفت یا رسول الله چه بسیار خوش داری این طفل را حضرت فرمود كه وای بر تو چگونه دوست ندارم آنرا خوش نیاید مرا از او و حال آنكه این فرزند میوه دل من است و نور دیده من است و به درستی كه امت من او را خواهند كشت پس هر كه بعد از شهادت او، او را زیارت كند حق تعالی برای او یك حج از حجهای من بنویسد، عایشه تعجب كرد از روی تعجب گفت كه یك حج از حجهای تو؟ حضرت فرمود بلكه دو حج از حجهای من، باز او تعجب كرد، حضرت فرمود بلكه چهار حج و پیوسته او تعجب میكرد و حضرت زیاده میكرد و تا آنكه فرمود نود حج از حجهای من كه با هر حجی عمره بوده باشد.
و شیخ مفید و طبرسی و ابن قولویه و ابن بابویه رضوان الله علیهم به سندهای معتبره از اصبغ بن نباته و غیره روایت كردهاند كه روزی حضرت امیرالمومنین علیه السلام بر منبر كوفه خطبه میخواند و میفرمود كه از من بپرسید آنچه خواهید پیش از آنكه مرا نیابید پس به خدا سوگند كه هر چه سوال كنید از خبرهای گذشته و آینده البته به آن شما را خبر میدهم، پس سعدبن [1] ابن وقاص [2] برخاست و گفت یا امیرالمومنین خبر ده مرا كه در سر و ریش من چند مو هست حضرت فرمود كه خلیل من رسول خدا صلی الله علیه و آله خبر دارد كه تو این سوال از من خواهی كرد و خبر داد مرا كه چند مو در سر و ریش تو هست وخبر داد كه در بن هر موئی از تو شیطانی هست كه ترا گمراه میكند و در خانه تو فرزندی هست كه فرزند من حسین را شهید خواهد كرد، و اگر خبر دهم عدد موهای ترا تصدیق من نخواهی كرد ولیكن به آن خبری كه گفتم حقیقت گفتار من ظاهر خواهد شد و در آن وقت عمر بن سعد كودكی بود و تازه به رفتار آمده بود لعنه الله علیه (در روایت ارشاد و احتجاج اسم سعد برده نشده بلكه دارد مردی برخسات و این سوال را نمود و حضرت همان جواب را فرمود و در آخر فرمود اگر نه آن بود كه آنچه پرسیدی برهانش مشكل است به تو خبر میدادم عدد موهای ترا لكن نشانة آن همان بچة تو است الخ).
حمیری در قرب الاسناد از حضرت صادق علیه السلام روایت كرده است كه حضرت امیر المومنین علیه السلام با دو كس از اصحاب خود به زمین كربلا رسید چون داخل آن صحرا شد آب از دیدههای مباركش ریخت فرمود كه این محل خوابیدن شتر ایشان است و این محل فرود آوردن بارهای ایشان است و در اینجا ریخته میشود و خونهای ایشان خوشا به حال تو ای تربت كه خونهای دوستان خدا بر تو ریخته میشود.
شیخ مفید روایت كرده است عمر بن سعد با حضرت امام حسین علیه السلام گفت كه نزد ما گروهی بیخردان هستند كه گمان میكنند من ترا خواهم كشت، حضرت فرمود كه آنها بیخردان نیستند ولیكن علماء و دانایانند، اما به این شادم كه بعد از من گندم عراق نخواهی خورد مگر اندك زمانی.
و شیخ صدوق از حضرت صادق علیه السلام روایت كرده است كه امام حسین علیه السلام روزی بر امام حسن علیه السلام وارد شد چون چشم وی بر برادر افتاد گریست و فرمود ای ابا عبدالله چه تو را بگریه درآورد؟ گفت گریه من به جهت بلائی است كه به تو میرسد، امام حسن علیه السلام فرمود آنچه به من میرسد سمی است كه به من میدهند ولكن لا یَوْم كَیَوْمِك روزی چون روز تو نیست سی هزار نفر به سوی تو آیند همه مدعی آن باشند كه از امت جد تو راند و منتحل دین اسلامند و اجتماع بر قتل و ریختن خون و انتهاك حرمت و سَبْی نساء و ذُراری و غارت مال و متاع تو میكنند و در این هنگام لعنت بر بنی امیه فرود میآید و آسمان خون میبارد و هر چیز بر تو می گرید حتی وحوش در بیابانها و ماهیها در دریاها. مؤلف گوید: كه الحق اگر متامل بصیری ملاحظه كند مصیبتی اعظم از این مصیبت نخواهد دید كه از اول دنیا تاكنون بعد از مراجعه به تواریخ و سیر واقعهای به این بزرگی ندیدیم كه پیغمبرزاده خودشان را با اصحاب و اهل بیت او یك روز بكشند و رحل و متاع او را غارت كنند و خیام او را بسوزانند و سر او را و اصحاب و اولاد او را با عیال و اطفال شهر به شهر ببرند و یكسره پشت پای به ملت و دینی كه اظهار انتساب به او میكنند بزنند و سلطنت و قوت ایشان استناد به همان دین باشد نه دین دیگر و ملت دیگر!!!
ما سَمِعْنا بِهذا فی آبائنا الْاوَّلینَ فَاِنّا لِلّهِ و انا الیه راجعُونَ مِنْ مُصیبتٍه ما اعظَمها و اوجعها و انكاها لقلوب المحبین و لله در مهیار حیثُ قال:
یُعَظّمُونَ لَهُ اَعْوَادَ مَنْبَرهِ وَ تَحْتَ اَرْ جُلِهُمِ اَوْلادَهَ وَ ضَغُوا
بِاَیّ حُكْمٍ بَنوُهُ یَتْبَعوُنَكُمْ وَ فَخْرُكًمْ اَنَّكُمْ صَحْبٌ لَهُ تَبَعٌ
[1]
- و ظاهر این است كه این مكالمه در كوفه واقع شده و در زمان خلافت ظاهری حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام و بنابراین عمر بن سعد در كربلا تقریبا بیست و پنج سال داشت شش سال از عمر نحسش گذشته بود پس آنچه از كتب غیرمعتبره وارد شده كه ابن سعد در زمان رسول خدا صلی الله علیه و آله بوده بیاصل است و اگر بعضی از علمای عامه ولادت او را در روز كشته شدن عمر نوشتهاند شاید اشتباه بر نافل شده و مراد روز كشته شدن عثمان باشد و مناسب لفظ یحبو و یدرج در این روایت معتبر هم همین است.
و بر فرض اگر درست باشد عمر سعد در كربلا سی و هفت ساله تقریباً بوده، بهرحال آنچه در السنه عوام مشهور است كه از عمر سعد به ریش سفید صحرای كربلا تعبیر میكنند بی ماخذ است. والله العالم نه ره.
[2]
- مراجعه شود در وقایع روز عاشورا.
برگرفته از کتاب منتهی الامال، تألیف حاج شیخ عباس قمی