 |
حرکت و سکون بر خداوند جايز نيست |
|
قال عليهالسلام: لا تجري عليه الحرکه و السکون و کيف يجري عليه [ صفحه 440] ما هو اجراه او يعود فيه ما هو ابتداءه اذا التفاوتت ذاته و لتجزاء کنهه و لا منع من الازل معناه و لما کان للباري معني غيره المبروء. در اين هنگام ذات متفاوت و متغير خواهد شد و داراي اجزاء خواهد بود تجزيه را قبول خواهد کرد و ازلي نخواهد بود و خالق غير از مخلوق نخواهد بود و خالق غير از مخلوق معنائي نخواهد داشت. و ميشود برهان را طوري ديگري هم معني کرد باين بيان که حق متعال قبل از خلقت حرکت و سکون خالي بود از حرکت و سکون چون مفروض کلام اين است که حرکت و سکون حادث است و خداوند او را موجود کرده است پس با آنکه خالي است از حرکت و سکون و مستغني است از اينها چطور ميشود که بعد متصف شود به سمت حرکت و سکون و لازمهاش اين است که متصف شود بصفات معلول و خالق بصفات مخلوق. ترجمه: جاري نميشود بر خداوند حرکت و سکون و چگونه جاري شود بر او چيزي را که خود جاري نموده و يا عود کند و برگردد باو چيزي را که خود او ابتداء کرده است. شرح: بدانکه آنچه از صفات مخلوقين است از خداوند منفي است و آنچه که نقص است ذات مقدس مبراء است از همهي نواقص از اين جهت زمان و مکان و نزول و قعود و نهوض و تغير احوال و انتقال و مجيء آمدن و ذهاب رفتن و امثال اينها از ذات مقدس بکلي منفي است و شرح تمام اين مذکورات در اين رساله در مواقع مناسب با تفصيل گذشته و از آن صفات [ صفحه 441] است حرکت و سکون که در ذات مقدس راه ندارد و از ضروريات ستهايست که اطباء براي انسان ذکر کردهاند حرکت و سکون بر خداوند وارد نميشود برهانش را خود امام بيان فرموده است و فرموده چيزي که خود او در اشياء جاري کرده چگونه بر او جاري ميشود و يا چگونه بر ميگردد باو چيزي را که خود ابتداء نموده است، يعني حرکت و سکون معلول و مخلوق ميباشند و معلول و مخلوق چگونه وارد شود بر علت و خالق. و باز برهان ديگر ذکر فرموده که اگر حرکت و سکون بر او وارد شوند پس ذات گاهي متحرک و گاهي ساکن خواهد بود و لازمهاش اين است که ذات متفاوت شود تغيير پيدا کند و تغيير با حدوث ملازم است و حدوث با قدم تنافي دارد. برهان سوم - ميفرمايد: اگر حرکت و سکون بر او وارد شود متجزي خواهد بود يعني داراي اجزاء خواهد بود و اگر داراي اجزاء باشد مرکب خواهد بود. از باب مثال: اگر شيء متحرک باشد و حرکت ميکند بطرفي اين شيء دو طرف دارد يکطرف نزديک است بآن مبدئي که از آن مبدأ حرکت کرده و طرف ديگر آن شيء نزديک است بمنتهي و لازمهاش اين است که آن شيء متحرک اجزاء داشته باشد و چون داراي اجزاء ميباشد مرکب خواهد بود و ترکيب و اجزاء داشتن از لوازم مخلوق است نه خالق چون اينها صفات مخلوق است آنوقت مخلوق و خالق يکي خواهد شد. يعني يستوي البارء و البريه و المبروء، يعني استواء خالق و مخلوق و هيچ فرقي بين آنها نخواهد بود و حال آنکه خالق ازلي است و لا يزال است، و [ صفحه 442] مخلوقات همه زائل و از بين ميروند. و باز رد بر صوفيه است که خالق را با مخلوق يکي دانسته و احکام خالق را بر مخلوق جاري کردند چنانچه بتفصيل در اين رساله گذشته است. قال عليهالسلام: و لو حد له وراء اذا حد له امام و لو التمس له التمام اذا لزمه النقصان. ترجمه: و اگر گفته شود و قرار داده شود براي او وراء و خلف و پشت قهرا خواهد بود براي امام و روبروي و اگر خواسته شود براي تماميت در اين هنگام لازم ميآيد نقصان او. شرح: بدانکه اشياء چون داراي جهات سته ميباشند يعني پشت و رو و يمين و يسار و فوق و تحت و محدودند باين حدود و باين جهات بنابراين منقسم ميشوند باين حدود و باين جهات و لازم ميآيد تجزي چنانچه در حرکت و سکون گذشت. بعد باز برهان ديگر که اگر بخواهيم اين موجود را کامل کنيم لازمهاش نقصان است، چون ناقص را کامل ميکند و علاوه لازم ميآيد که آن شيء مستکمل بغير خودش بشود و کمالي در او حادث شود که از پيش آن کمال را نداشته است پس احتياج بغير پيدا خواهد کرد و تمام اين عناوين در ذات مقدس منفي است چون او جهات ندارد و حدي و نهايتي براي او نيست و ناقص نيست که کامل شود و مستکمل بغير گردد و يا کمال در او حادث شود که آن کمال را دارا نبوده است، منزه است از تمام نقايص و از همهي [ صفحه 443] تغييرات چون اينها صفات مخلوقين است و او منزه است از تغيير و از فناء. قال الصادق عليهالسلام انه ليس شيء الا بيد او يتغير او يدخله الغير و الزوال من لون الي لون و من هيئه الي هيئه و من صفه الي صفة و من زيادة الي نقصان و من نقصان الي زيادة الا رب العالمين فانه لم يزل و لا يزال واحدا هو الاول قبل کل شيء و هو الآخر علي ما لم يزل لا يختلف عليه الصفات و الاسماء ما يختلف علي غيره. و في حديث آخر عن اميرالمؤمنين عليهالسلام الي ان قال عليهالسلام: اعلم ايها السائل ان من شبه ربنا الجليل بتباين اعصاء خلقه و بتلاحم احقاق مفاصلهم المحتجبه بتدبير حکمته انه لم يعقد غيب ضميره علي معرفته و لم يشاهد قلبه اليقين بانه لا ندله له و کانه لم يسمع بتبري التابعين من المتبوعين و هم يقولون تالله ان کنا لفي ضلال مبين. اذ نسويکم برب العالمين، فمن ساوي ربنا بشيء فقد عدل به و العادل به کافر بما نزلت به محکمات آياته و نطقت به شواهد حجج بيناته. و قال ابوجعفر الثاني عليهالسلام: و کذلک سمينا ربنا قويا بلا قوة البطش المعروف من الخلق و لو کان قوته قوة البطش المعروف من الخلق لوقع التشبيه و احتمل الزياده و ما احتمل الزيادة احتمل النقصان و ما کان ناقصا کان غير قديم و ما کان غير قديم کان عاجزا فربنا تبارک و تعالي لا شبه له و لا ضد و لا ند و لا کيفية و لا تصاريف جل و عز عن ادات خلقه و سمات بريته و تعالي عن ذلک علوا کبيرا.
| |
|
|
 |
آمار و اطلاعات |
|
| |