پايگاه تخصصي اطلاع رساني چهارده معصوم سلام الله - اتاقي پر از عطر نرگس
 
  به وبلاگ پايگاه تخصصي اطلاع رساني چهارده معصوم سلام الله خوش آمديد!    
 
درباره وبلاگ


محمد رضا زينلي
با عرض سلام و خسته نباشيد خدمت تمامي بازديدكنندگان گرامي اين پايگاه به جهت بالا بردن بينش شما نسبت به چهاده معصوم سلام الله ايجاد شده است و اميدواريم كه بتوانيم مطالب خوبي به شما ارائه دهيم با تشكر خادم پايگاه:محمد رضا زينلي


منوي اصلي
لينکهاي سريع

لوگو ها


 


















ترجمه مطالب پايگاه

نظرسنجي

اتاقي پر از عطر نرگس

غروب با رنگ‏هاي متنوع، چشم اندازي دلنشين داشت؛ پرتقالي، طلايي و سرخ؛ بر افروخته بسان آتشداني زيبا؛ انباشته از زغالهاي گداخته. آسمان آرام بود. ابرهاي پراکنده در آن آبي بي‏کران چنان حرکت مي‏کردند که زورق‏ها در درياچه‏اي آرام. بادهاي پاييزي در کوچه‏ها پرسه مي‏زدند و از زمستاني استخوان شکن و طولاني خبر مي‏دادند. 
فاطمه به سيماي برادر نگريست. هيچ‏گاه او را مثل آن شب چنان غمگين نديده بود. تو گويي کوهي سنگين از اندوه بود. فاطمه نمي‏دانست که چرا خاطره‏هاي بسيار کهن جان مي‏گيرند. به ياد روزي افتاد که پدر را دستگير کردند و او دانست که ديگر او را نخواهد ديد. شايد اينک نيز همان احساس را نسبت به برادرش داشت؛ برادري که چهره‏اش به آسماني سنگين از ابر غم مي‏مانست. 
نامه‏اي که امام دريافت کرده بود، عسلي بود آميخته با سم و نرم همانند افعي؛ ماري لبريز از زهر جانسوز. 
فضل بن‏سهل مي‏دانست که چگونه در سطر سطر نامه شهد نيرنگ بريزد. آن نامه‏ي حيرت آور، از سوي بزرگترين مقام دولتي بود که از امام مي‏خواست تا هر چه زودتر مدينه را ترک کند و در خلافت، مسؤوليتي بپذيرد. [1] . 
فاطمه از راز آن اندوه پرسيد. او رنج‏هاي انساني را حس مي‏کرد و در اين حال به دور دست‏ها مي‏انديشيد؛ به آن جا که تبلور تمام رنج‏ها و رؤياهاي پيامبران بود. بي‏شک مأمون سرچشمه‏ي مبارزات ضد خود را مي‏شناخت. 
 
[ صفحه 51]
 
امام، دير يا زود، فرو مايگي اخلاقي فرمانروايان را براي مردم آشکار مي‏کرد. دوري مدينه از مرو نيز تا حدي به امام آزادي عمل داده بود. اينها براي حکومتي که پايه‏هايش از شورش‏ها و انقلابات مي‏لرزيد، بسي خطرناک بود؛ پس امام را به مرو فرا خواند؛ يعني: «يک تير و چند نشان.» 
امام با صدايي همچون صداي اندوهگين ناودان‏ها درموسم باران، زير لب نجوا کرد: «مأمون آهنگ آن دارد که به مردم بگويد: «علي بن‏موسي الرضا نسبت به دنيا بي‏اعتنا نيست. اين دنياست که به او روي نياورده است. ببنيد! به محمض روي آوردن دنيا به او، چگونه شتابان به مرو آمده است؟» 
اما دريغا که هيچ يک از پيشنهادهايش را نمي‏پذيرم.» 
فاطمه دانست که برادرش رو درروي روباه عباسي قرار گرفته است؛ روباهي که نيرنگ بازتر از او يافت نمي‏شد. اين نکته را از اندوه امام و خبرهايي که مي‏شنيد، دريافت. خراسانيان، کسي را بيشتر از امام دوست نداشتند. اگر مأمون، امام را با خودش در فرمانروايي شريک مي‏کرد، سرزمين‏هاي ديگر هم تسليم مي‏شدند؛ چرا که در اين صورت، مأمون مهمترين آرزوي شيعيان را بر آورده کرده بود. ناگهان فرمانبري بر در کوفت. لحظاتي بعد صدا آمد که گفت: «مردي که خود را رجاء بن‏ضاحک مي‏نامد، مي‏خواهد همين الآن شما را ببيند.» 
امام رو به خواهرش کرد و گفت: «اين مرد را مأمون براي کاري که خوش نمي‏دانم، فرستاده است. انا لله و انا اليه راجعون.» 
امام به پيشباز او از جا برخاست. فاطمه نيز برخاست تا اتاقي را که شميم بهشت از آن پراکنده مي‏شد، ترک کند. رجاء هنوز کاملا جابه‏جا نشده بود که نامه‏ي سر به مهر مأمون را تحويل امام داد. حضرت نامه را گشود و نگاهي به آن افکند. غم چهره‏اش را فرا گرفت. نور چراغدان کافي بود تا رجاء عمق اين اندوه را دريابد. او وانمود به شادماني کرد و گفت: «مبارکت باشد سرورم.» 
امام به افق دوردست نگريست و گفت: «شاد نباش. اين کاري است که به پايان نمي‏رسد!» 
 
[ صفحه 52]
 
رجاء ساکت شد. اين علوي با تمام انقلابيوني که او تاکنون ديده بود، تفاوت داشت. او در برابر مردي نشسته بود که آينده‏ي مبهم و حتي آنچه را که در درون رجاء موج مي‏زد، مي‏توانست بخواند. رجاء در حالي که وانمود مي‏کرد از اين که وظيفه‏اش را به خوبي انجام داده خوشحال است، شتابناک برخاست. براي اداي احترام خم شد و گفت: «همه چيز براي پس فردا آماده است.» 
- اگر چاره‏اي جز اين نيست، پس ابتدا به مکه مي‏رويم و سپس به مرو. 
- هر طور که شما بخواهيد سرورم. 
رنگي از اندوهي آسماني بر چهره‏ي امام نشسته بود. چيزي در درونش شعله مي‏کشيد. چيزي، از نابودي ريشه‏ي گل در ژرفاي خاک پاک خبر مي‏داد. چيزي تلخ تر از ريشه‏کن کردن درخت نيست. اندوه مرد آسماني هم چنين بود؛ ريشه‏اي ده‏ها ساله داشت؛ يعني از زماني که رسول آسماني گام در يثرب نهاده بود. هنوز آثار جبرئيل در اين سرزمين ديده مي‏شد. نخل‏هاي خجسته، مسجد مبارک و کوه محبوب. [2] . 
ناگواري‏ها بر علي فرود آمده بودند. چراغ، آخرين نفس‏هايش را مي‏کشيد. هنگامي که محمد، پسر هفت ساله [3]  وارد اتاق شد، مرد همچنان غرق در تفکر بود و متوجه آمدن او نشد. محمد روغن در چراغ ريخت. چراغ نفسي تازه کرد و دايره‏ي نور بزرگتر شد. پسر به احترام بر هم نزدن خلوت پدر، بر انگشتان پا راه مي‏رفت. پدر اندوهگين وقتي از حضور پسرش آگاه شد، از جا برخاست. در آسمان چشمانش ده‏ها ستاره مي‏درخشيد. 
- آفرين به اباجعفر! 
پسر خم شد تا دست پدر را ببوسد. پدر به او فرصت نداد و او را در آغوش کشيد؛ آن چنان که برگ‏ها غنچه را در برمي‏گيرند. چراغ، جواني خود را باز يافته بود و نور و اندکي گرما در اتاق مي‏پراکند. پاسي از شب گذشته بود. پدر فرمود: «پسرم، مهياي سفر شو.» 
- کجا پدر؟ 
 
[ صفحه 53]
 
- به سوي کعبه. 
پسر براي زدودن اندوه از دل پدر پرسيد: «حج يا عمره؟» 
- دستور کوچ به من داده‏اند. 
- پدر آنچه فرمانت داده‏اند، انجام بده؛ که به زودي مرا به خواست خداوند، از شکيبايان خواهي يافت. [4] . 
محمد برخاست. همان طور که آمده بود، رفت. پدر بار ديگر در درياي تفکر غوطه ور شد. اگر کسي به آن چشمان پر فروغ و نورهاي شکسته در آن، ژرف مي‏نگريست، راز آن غم آسماني را در مي‏يافت. گويا ذهن برافروخته‏اش به افق‏هاي دور دست سفر مي‏کرد؛ به طوس. به جايي که جابر بن حيان کوفي [5]  در آن شب آخرين نفس‏هايش را مي‏کشيد. به پل بغداد که اباسرايا را به دار مي‏آويختند. به کناره‏ي دجله؛ جايي که معروف کرخي [6]  مي نشست و به امواج آن مي‏نگريست و با اين جهان وداع مي‏کرد. شايد به معرکةاالنهر بر کناره‏هاي ارون نگاه مي‏کرد. شايد حضرت با برادرش ابراهيم- که به يمن فرار کرد و ديگر از او خبري نشد- در دل دره‏ها روان بود. کسي از رنج‏هاي مرد حجازي خبر نداشت. رنج‏هاي او به سنگيني کوه‏هاي تهامه، حجاز و نجد بود. 
در مرو، عنکبوت تار مي‏تنيد. [7] . 
 
[ صفحه 54]

دوشنبه 2 آذر 1388  نظرات : 0 بيان انتقادات و پيشنهادات

صفحات و مطالب گذشته
آیا می شود كه در زمان آمدنت، نوكری یارانت را بكنم. ( محب انصار المهدی )
روی پیغامگیر امام زمان ...
جمعه ها که می شود...
شعري در وصف يوسف فاطمه (س)
درد و دل با امام زمان(عج):
آمار و اطلاعات
بازديدها:
کل بازديد : 289627
تعداد کل پست ها : 858
تعداد کل نظرات : 82
تاريخ آخرين بروز رساني : شنبه 4 اردیبهشت 1389 
تاريخ ايجاد بلاگ : چهارشنبه 1 مهر 1388 

مشخصات مدير وبلاگ :
مدير وبلاگ : محمد رضا زينلي

ت.ت : ارديبهشت 1373
 وبلاگ هاي ديگر من: 
آخرين منجي
پيروان راه حسين
سي سال انقلاب پايدار

سوابق مدير :
كسب رتبه ي اول در دومين جشنواره وبلاگ نويسي سايت تبيان
كسب رتبه دوم در اولين دوره جشنواره وبلاگ نويسي سايت تبيان
كسب رتبه سوم در سومين دوره جشنواره وبلاگ نويسي و وب سايت انتظار


يكي از برندگان اصلي سايت 1430(جشنوراه وبلاگ نويسي اربعين حسيني)
يكي از برندگان جشنواه وبلاگ نويسي گوهر تابناك)

كسب رتبه سوم در جشنوراه پيوند آسماني)

يكي از برندگان جشنوراه وبلاگ نويسي راسخون)
فعالترين كاربر سايت تبيان در سال 87


مدير انجمن دانش آموزي سايت تبيان با شناسه كابري moffline


مدير انجمن هنرهاي رزمي سايت راسخون با شناسه كاربري bluestar


آرشيو مطالب
فروردین 1389
مهر 1388
آبان 1388
آذر 1388
دی 1388
بهمن 1388
اسفند 1388

جستجو گر
براي جستجو در تمام مطالب سايت واژه‌ كليدي‌ مورد نظرتان را وارد کنيد :


زمان


ساير امکانات

New Page 2

 

New Page 2

 


 
 

صفحه اصلي |  پست الکترونيک |  اضافه به علاقه مندي ها |  راسخون



Designed By : rasekhoon & Translated By : 14masom