پايگاه تخصصي اطلاع رساني چهارده معصوم سلام الله - آقا تشريف آوردند
 
  به وبلاگ پايگاه تخصصي اطلاع رساني چهارده معصوم سلام الله خوش آمديد!    
 
درباره وبلاگ


محمد رضا زينلي
با عرض سلام و خسته نباشيد خدمت تمامي بازديدكنندگان گرامي اين پايگاه به جهت بالا بردن بينش شما نسبت به چهاده معصوم سلام الله ايجاد شده است و اميدواريم كه بتوانيم مطالب خوبي به شما ارائه دهيم با تشكر خادم پايگاه:محمد رضا زينلي


منوي اصلي
لينکهاي سريع

لوگو ها


 


















ترجمه مطالب پايگاه

نظرسنجي

آقا تشريف آوردند

ناقل: آيه اللّه سيد صالحي استاد حوزه علميّه مشهد مقدّس)
 شيخ محمّد شريفي را بسياري از اهل علم مشهد، به تقوا و فضل و درس خواني مي شناختند. سال ها بودکه در مدرسه ي علميّه عباسقلي خان حجره داشت و تمام توان و وقت خود را صرف عبادت و کسب علم مي کرد. وقتي که مبتلا به کسالت شد وظيفه ي خود دانستم که از او پرستاري کنم. دکتر به رويِ سرش مي آوردم و داروهايش را به حلقش مي ريختم. رختخواب و حجره اش را تميز مي کردم و غذا برايش مهيّا مي نمودم. طلبه هاي ديگر هم هوايش را داشتند. با اين وجود، روز به روز حالش بدتر و وخيم تر مي شد. چشمانش حسابي به گودي نشسته بود و نمازش را خوابيده مي خواند. رنگِ چهره اش شده بود عينهو زرد چوبه و قامتش همچون نِي! جز پوست و استخوان، چيزي برايش 
 
[ صفحه 152]
 
 نمانده بود و اگر چيزي ازش مي پرسيدي به زحمت مي توانست پاسخ دهد. آن روز که پيغام داد؟ «من رفتني ام، بَر و بچّه ها را جمع کنيد»، بد جوري همه نگران شدند. از هر طرف صحن مدرسه چند طلبه را مي ديدي که عبا بر دوش درحرکتند. مسيرِ همه به سمت حجره ي شيخ محمّد بود. حجره پر شده بود از طلبه ها و حتّي چند طلبه با نگراني و اضطراب، پشت در ايستاده بودند. پايِ چشمِ همه خيس بود امّا کسي بلند، بلند گريه نمي کرد. من از همه به او نزديکتر بودم و دستش را در دست داشتم. گاه نبضش تند مي زد وگاه کُند! اِنگار نگران و ناراحت بود. همان طور که رو به قبله دراز کشيده بود با چشماني گِرد شده، به اطراف نگاه مي کرد و هِي مي گفت: «يا علي بن موسي إلرّضا عليه السّلام، سال هاست که از وطن و فاميل، دل کنده و به درِ خانه ات آمده ام و عتبه ات را بوسيده ام. امّا حالا اين شيطانِ خبيث دارد مرا اذيّت مي کند، تو را به حقّ مادرت زهرا عليها السّلام کُمَکَم کن». با شنيدن اين جملات، ديگر، طلبه ها نتوانستند صداي گريه هايشان را درگلو حبس کنند. وقتي صداي گريه و ناله ي طلبه ها به اوج خود رسيد که شيخ محمّد در حالي که سعي مي کرد سرش را از روي بالش بلندکند با چهره اي برافروخته و لبي خندان فرياد زد: «آقا تشريف آوردند. خبيث رفت، آقا تشريف 
 
[ صفحه 153]
 
 آوردند، شيطانِ خبيث رفت. آقا تشريف...». هنوز داشت حرف مي زد که ناگاه گردنش سست شد و صورتش به سمت حرم مطهّر امام رضا عليه السّلام برگشت و غوغايي در داخل حجره بپاشد...[1] .
 
[ صفحه 155]

دوشنبه 2 آذر 1388  نظرات : 0 بيان انتقادات و پيشنهادات

صفحات و مطالب گذشته
آیا می شود كه در زمان آمدنت، نوكری یارانت را بكنم. ( محب انصار المهدی )
روی پیغامگیر امام زمان ...
جمعه ها که می شود...
شعري در وصف يوسف فاطمه (س)
درد و دل با امام زمان(عج):
آمار و اطلاعات
بازديدها:
کل بازديد : 288794
تعداد کل پست ها : 858
تعداد کل نظرات : 82
تاريخ آخرين بروز رساني : شنبه 4 اردیبهشت 1389 
تاريخ ايجاد بلاگ : چهارشنبه 1 مهر 1388 

مشخصات مدير وبلاگ :
مدير وبلاگ : محمد رضا زينلي

ت.ت : ارديبهشت 1373
 وبلاگ هاي ديگر من: 
آخرين منجي
پيروان راه حسين
سي سال انقلاب پايدار

سوابق مدير :
كسب رتبه ي اول در دومين جشنواره وبلاگ نويسي سايت تبيان
كسب رتبه دوم در اولين دوره جشنواره وبلاگ نويسي سايت تبيان
كسب رتبه سوم در سومين دوره جشنواره وبلاگ نويسي و وب سايت انتظار


يكي از برندگان اصلي سايت 1430(جشنوراه وبلاگ نويسي اربعين حسيني)
يكي از برندگان جشنواه وبلاگ نويسي گوهر تابناك)

كسب رتبه سوم در جشنوراه پيوند آسماني)

يكي از برندگان جشنوراه وبلاگ نويسي راسخون)
فعالترين كاربر سايت تبيان در سال 87


مدير انجمن دانش آموزي سايت تبيان با شناسه كابري moffline


مدير انجمن هنرهاي رزمي سايت راسخون با شناسه كاربري bluestar


آرشيو مطالب
فروردین 1389
مهر 1388
آبان 1388
آذر 1388
دی 1388
بهمن 1388
اسفند 1388

جستجو گر
براي جستجو در تمام مطالب سايت واژه‌ كليدي‌ مورد نظرتان را وارد کنيد :


زمان


ساير امکانات

New Page 2

 

New Page 2

 


 
 

صفحه اصلي |  پست الکترونيک |  اضافه به علاقه مندي ها |  راسخون



Designed By : rasekhoon & Translated By : 14masom