 |
در معناي اخلاص |
|
قال عليهالسلام: و لا معرفه الا باخلاص. ترجمه: و حاصل نميشود معرفت حق تعالي مگر با اخلاص. شرح: قال الله تعالي: و ما امرو الا ليعبد الله مخلصين له الدين. و قال الله تعالي: الا لله الدين الخالص... خالص را در لغت معني کردهاند هر چيزيکه مصفي باشد و ممزوج بچيز ديگري نشود چه آنچيز ديگر پستتر باشد و يا نباشد و عمل خالص يعني مجرد از جميع شوائب. و لا تريد ان يحمدک عليه الا الله، و اين تجريد را عرف عمل خالص مينامند. و بعضي از محققين و مفسرين اخلاص را بقربت معني کردهاند يعني: ابقاع الطاعه خالصا لله وحده. خواجه عبدالله انصاري در منازل السائرين اخلاص را چنين معني کرده است: الاخلاص تصفيه العمل من کل شوب و بعد سه درجه براي اخلاص قرار داده است. درجهي اول - آنکه عمل را از خود نبيند، بلکه محض موهبت حق تعالي بداند که خداوند بدست او جاري فرموده است، و لا حول و لا قوه الا بالله الي آخر کلماته.. [ صفحه 393] قال اميرالمؤمنين عليهالسلام: طوبي لمن اخلص لله العباده و الدعاء، و لم يشتغل قلبه بما تري غياه و لم ينس ذکر الله بما تسمع اذناه و لم يحزن صدره بما اعطي غيره. و قال الباقر عليهالسلام: ما اخلص عبد الايمان بالله اربعين يوما او قال ما اجمل عبد ذکر الله اربعين يوما الا زهده في الدنيا و بصره دائها و دواءها و اتيت الحکمه في قلبه و انطق بها لسانه. سيد بزرگوار بحر العلوم رضوان الله عليه رساله مرقوم فرمودهاند در سير و سلوک و آن رساله خطي است و نزد اين جانب موجود است مناسب ديدم مقداري از آن رساله نقل کنم: قال السيد قدس سره: اما عالم خلوص پس بدانکه خلوص و اخلاص بر دو قسم است: اول - خلوص دين و اطاعت از براي خداي تعالي. دوم خلوص خود از براي او و اشاره باول است کريمهي ليعبدو الله مخلصين له الدين. و اين قسم در مبادي درجات ايمان است و بر هر کس تحصيل آن لازم و عبادت بدون آن فاسد و يکي از مقدمات وصول بقسم دوم است. و بر دومي اشاره شده است: که الا عباد الله المخلصين چون خلوص را از براي خود بنده ثابت فرموده. و در اول - از براي دين اثبات کرده و بنده را خالص کننده آن قرار داده است. و همچنين اشاره بقسم دوم است حديث: من اخلص لله يعني: [ صفحه 394] خود خالص شود و اول بصيغهي فاعل اداء ميشود و ثاني بصيغهي مفعول اداء و اين قسم از خلوص مرتبهايست داراي مرتبه اسلام و ايمان و نميرسد بآن مگر منظور بنظر عناية الله و موحد حقيقي نيست مگر صاحب اين مرتبه و ماداميکه سالک باين عالم داخل نشده دامن او از خوار خواره شرک مستخلص نشود، و ما يؤمن اکثرهم بالله الا و هم مشرکون و بنص کتاب الله سه مرتبه از براي صاحب اين مرتبه ثابت است. اول - آنکه از محاسبه محشر آفاقي و حضور در آن عرصه معاف و فارغ است، فانهم لمحضرون الا عباد الله المخلصين، چو اين طايفه بتوسط عبور بر قيامت عظماي انفسيه حساب خود را پس دادهاند پس حاجت بمحاسبهي ديگر ندارند. دوم - آنچه از سعادت و ثواب بهر کس عطا کرده شود مقابل عمل و کردار اوست مگر اين صنف از بزرگان، که کرامت و الطاف بر ايشان وراي طور عمل و فوق پاداش کردار اوست و ما تجزون الا ما کنتم تعملون الا عباد الله المخلصين. سوم - اين مرتبهاي است عظيم و مقامي است کريم و در آن اشاره بمقامات رفيعه و مناصب منيعه است و آن آنست که ايشان را ميرسد که ثناي الهي با آنچه سزاوار آن ذات مقدس است بجا آورند. سبحان الله عما يصفون الا عباد الله المخلصين. يعني: ايشان ميتوانند که ثناي الهي را يا آنچه سزاوار بارگاه اوست بجا آورند و صفات کبريائي را بشناسند و اين غايت مخلوق است و نهايت منصب ممکن، و تا ينابيع حکمت بامر خداوند بي ضنت از زمين دل ظاهر نشود بنده اين [ صفحه 395] جرعه را بتواند چشيد و تا طي مراتب عالم ممکنات را نکند و ديده در مملکت وجوب و لاهوت نکشايد بآن مرتبه نتواند رسيد آري تا کشور امکان را درنبرد پا بر بساط عند ربهم نتواند گذاشت و لباس حيوة ابديه نتواند پوشيد و حال آنکه بندگان مخلصين را حيوة ابديت ثابت و در نزد پروردگار خود حاضرند. و لا تحسبن الذين قتلوا في سبيل الله امواتا بل احياء عند ربهم يرزقون. و رزق ايشان همان رزق معلوم است که در حق مخلصين فرمود اولئک لهم رزق معلوم و قتل في سبيل الله اشاره بهمين مرتبه از خلوص است و اين دو رزق متحد است و قرين کون عند الرب است که عبارت ديگر قرب است که حقيقت ولايت که مصدر و شجره اصل نبوت است که انا و علي من شجره واحده و نبوت متفرع بر آن است و متولد از آن بلکه آن نور است و اين شعاع و آن صورت است و اين عکس و آن عين است و اين اثر چه ولي مخاطب بخطاب اقبل است و نبي به خطاب ادبر بعد از اقبل پس نبوت بي ولايت صورت نبندد و ولايت بدون نبوت ميشود و در حق مخلصين است که: ليس بينهم و بينه ان ينظروا الي ربهم الا رداء الکبرياء و کلام خاتم انبياء (ص) رايت ربي عز و جل ليس بيني و بينه الا حجاب من ياقوته بيضاء في روضه خضراء. هر دو از يک حجاب بيش نيست اگر چه در حجاب هم تفاوت باشد و در اين بشارت عظيم است مخلصين را که بشرف جوار سيد المرسلين [ صفحه 396] مشرفند و اين عالمي است فوق عالم ملائکهي مقربين چون حضرت رسول (ص) از جبرئيل پرسيد: هل رأيت الرب؟ قال: بيني و بينه سبعون حجابا من نور لو و دنوت واحد الا حرقت زياده بر اين نتوان در حق مخلصين بيان کرد چو عبارت از آن قاصر و اقهام خلق غير ما متحمل است الي آخر کلمات السيد (قدس سره). آنچه نوشته شد يا اخلاص در عبوديت و بندگي خداوند بود و يا اخلاص در خود عبد بود و لکن فرمايش امام عليهالسلام اخلاص در معرفت خداوند و شناسائي حق متعال است پس حمل کلام امام را باخلاص در عبوديت معني ندارد بلکه مراد اخلاص در معرفت و شناسائي حق تعالي است. و اينک ميپردازيم بمعناي اخلاص در معرفت. پس ميگوئيم: اخلاص در معرفت آن است که ذات مقدس حضرت سبوح قدوس صرف الحقيقه المقدسه چيزي باو چسبيده نيست صفات عين ذات اوست داراي معاني و احوال نيست. قال في التجريد و المعاني و الاحوال و الصفات الزائد الخ... و قال العلامه في شرح قول العلامه نصيرالدين الطوسي. اقول: ذهبت الاشاعره الي ان لله تعالي معان قائمه بذاته هي القدره و العلم و غيرهما من الصفات يقتضي القادريه و العالميه و الجيه الي ان قال و جماعه من المعتزله اثبتوا لله تعالي صفات زائده علي الذات و هذه المذاهب کلها ضعيفه انتهي. صفات زائده بر ذات معنايش تعدد قدماء است يعني قدماء ثمانيه و حکماء گفتهاند که معتزله قائل بنيابت شدهاند يعني ذات نائب مناب [ صفحه 397] صفات است از باب مثال خاصيت علم اتقان فعل است و اين اتقان مترتب بر ذات خود حق است بدون صفت علم يعني ذات قائم مقام علم است، و يا مثلا حدوث عالم مترتب است بر ذات مقدس بدون صفت قدرت و هکذا در باقي صفات. و در حقيقت اين جماعت نافي صفات حقند مگر بطور مجاز و منشأ توهم آنها اين است که اين صفات اعراض ميباشند که قائم بغيرند و حق تعالي منزه است از اين معاني.
| |
|
|
 |
آمار و اطلاعات |
|
| |