پايگاه تخصصي اطلاع رساني چهارده معصوم سلام الله - حکايت آمدن دو نفر به امر حضرت رضا که شخص مدفون در صحن را از قبر بيرون آوردند که ببرند و او به آن سرو
 
  به وبلاگ پايگاه تخصصي اطلاع رساني چهارده معصوم سلام الله خوش آمديد!    
 
درباره وبلاگ


محمد رضا زينلي
با عرض سلام و خسته نباشيد خدمت تمامي بازديدكنندگان گرامي اين پايگاه به جهت بالا بردن بينش شما نسبت به چهاده معصوم سلام الله ايجاد شده است و اميدواريم كه بتوانيم مطالب خوبي به شما ارائه دهيم با تشكر خادم پايگاه:محمد رضا زينلي


منوي اصلي
لينکهاي سريع

لوگو ها


 


















ترجمه مطالب پايگاه

نظرسنجي

حکايت آمدن دو نفر به امر حضرت رضا که شخص مدفون در صحن را از قبر بيرون آوردند که ببرند و او به آن سرو

در منتخب التواريخ در باب دهم از والد خود محمد علي [1]  خراساني مشهدي که قريب هفتاد سال به خدمت فراشي در آستان قدس رضوي مفتخر بوده نقل نموده آن چه حاصلش اين است 
در اوائلي که من به خدمت فراشي آستان رضوي مشرف شده بودم شخصي بود از خدام همان کشيک که من در آن کشيک بودم [2] . 
و او مردي بود از اهل زهد و عبادت که چون شب‏هاي خدمتش در آستان قدس درب حرم مطهر را مي‏بستند آن مرد صالح مانند ديگران به آسايشگاهي نمي‏رفت بخوابد 
 
 
[ صفحه 112]
 
بلکه در همان رواقي که در بسته مي‏شد و آن جا را دارالحفاظ مي‏گويند مشغول تهجد و عبادت مي‏شد و هرگاه خسته مي‏شد و کسالت پيدا مي‏کرد سر خود را به عتبه‏ي در مي‏گذاشت تا في الجمله کسالتش بر طرف شود. 
شبي سرش را بر عتبه‏ي مقدسه گذاشته بود ناگاه صداي باز شدن در ضريح مطهر به گوشش مي‏رسد. 
پدرم که نقل مي‏کرد من يادم نيست و از خاطرم رفته است که فرمود در خواب بوده يا بيداري. 
بالجمله تا صداي باز شدن در ضريح را مي‏شنود به خيال اين که شايد وقت در بستن حرم کسي در حرم مانده بوده و در را بسته‏اند، فورا بر مي‏خيزد برود سرکشيک يعني بزرگ خدام را خبر کند. 
ناگاه مي‏بيند درب حرم مطهر باز شد و يک بزرگواري از حرم بيرون آمد و دري که از دارالحفاظ به دارالسياده است باز شد و آن جناب به دارالسياده رفت. 
گفته است تا چنين ديدم من هم عقب سرش رفتم تا از دارالسياده بيرون شد تا رسيد به ايوان طلا و لب ايوان ايستاد. 
من هم با کمال ادب نزديک محراب ايستادم پس ديدم دو نفر با کمال ادب آمدند و با حال خضوع در برابر آن حضرت ايستادند. 
پس آن حضرت به آن دو نفر فرمود بشکافيد اين قبر را و اين خبيث را از جوار من بيرون ببريد و اشاره کرد به قبري که در صحن مقدس پشت پنجره بود من نگاه مي‏کردم. 
ديدم آن دو نفر با کلنگ‏ها قبر را شکافتند و شخصي را در حالي که زنجير آتشين به گردنش بود بيرون آوردند و کشان کشان از صحن مقدس به طرف بالا خيابان مي‏بردند. 
ناگاه آن شخص روي خود را به جانب آن بزرگوار کرد و عرض کرد يابن رسول الله من خود را مقصر و گناهکار مي‏دانستم که وصيت کردم مرا از راه دور 
 
[ صفحه 113]
 
بياورند و در جوار شما دفن کنند تا اين سخن را گفت آن حضرت به آن دو نفر فرمود برگردانيد او را. 
پس ناقل حکايت بيهوش مي‏شود. 
چون سحر سرکشيک و خدام براي در باز کردن مي‏آيند مي‏بينند آن مرد مغمي عليه افتاده پس او را به هوش مي‏آورند و او قضيه را نقل مي‏کند. 
مرحوم پدرم گفت من با جمعي از خدام رفتيم آن محلي که ديده بود به ما نشان داد و ما آثار نبش قبر را به چشم خود ديديم. 
پس از آن معلوم شد که آن قبر يکي از حکام توابع مشهد بوده که روز قبل او را در آن موضع دفن کرده بودند. 
حقير گويد: 
انسان پيوسته شايسته است مواظب حال خود باشد تا عملي از او صادر نشود که موجب غضب الهي و امام گردد و در نتيجه گرفتار عذاب شود. 
چه آن که يک ساعت بلکه يک دقيقه هم عذاب الهي سخت است هر چند شايد بعدا مورد شفاعت واقع گردد. 
و ديگر آن که خود انفعال و آتش خجلت و شرمندگي انسان را سخت مي‏سوزاند چنان که شاعر گفته: 
 
در آتشم بيفکن و نام خطا مبر
کاتش به گرمي عرق انفعال نيست‏
 
و خوب است تا انساني زنده است توبه و انابه کند و بازگشت نمايد به درگاه پروردگار خود و به او امر و نواهي الهي رفتار کند و دامن محمد و آلش (ع) را محکم بگيرد. 
و آن ذوات مقدسه را شفعاء خود به درگاه احديت جل شانه قرار دهد تا آمرزيده و پاک شده از گناهان از دنيا برود و اول مردنش اول راحتش باشد و در حال احتضار چشمش که به حضرت اميرالمؤمنين عليه‏السلام مي‏افتد آن حضرت را به مرحمت به بالين خود ببيند و ديده‏اش به جمال آن روز روشن گردد و آن بزرگوار سفارش او را به حضرت 
 
[ صفحه 114]
 
قابض الارواح عزرائيل عليه‏السلام بنمايد که اي عزرائيل اين شخص از دوستان ما مي‏باشد و تو با نيکوئي جان او را قبض کن بلي خود اميرالمؤمنين صلوات الله عليه فرموده است که هر کس از دنيا برود من نزد او حاضر و او مرا مي‏بيند 
چنانکه در کامل بهائي [3]  نقل نموده که روزي حارث اعور همداني که از جمله اخلاص کيشان و ارادتمندان اميرالمؤمنين صلوات الله عليه بود خدمت آن سرور عرض کرد يا علي من تو را دوست دارم و از دو حالت از حالات خودم بسيار مي‏ترسم يکي هنگام جان دادن و يکي حالت عبور از صراط آن حضرت مژده و بشارت به او داد که فرمود اي حارث مترس که هيچ کس از دوستان و دشمنان من نيست مگر اين که در هر دو وقت که ذرک کردي مرا مي‏بيند و من او را مي‏بينم آن گاه اين اشعار را انشاء فرمود: 
 
يار حار همدان من يمت يرني‏
من مؤمن او منافق قبلا
 
يعرفني طرفه و اعرفه‏
بنعته و اسمه و ما فعلا الخ‏
 
اشعار در ديوان منسوب به آن حضرت است و بعضي از بزرگان فرموده‏اند که اين اشعار از مرحوم سيد حميري است که مضمون فرمايش علي عليه‏السلام را به نظم در آورده 
حقير گويد: 
و شاهد بر اين که مضمون اين اشعار از آن حضرت است خبري است که در نجوم السماء [4]  در ترجمه‏ي شيخ بهائي از کتاب کشي نقل نموده و حاصلش اين است: 
که شبي حارث مشرف شد محضر مبارک اميرالمؤمنين صلوات الله عليه آن حضرت به او فرمود چه چيز تو را در اين شب پيش من آورده عرض کرد دوستي و محبتي که 
 
[ صفحه 115]
 
به جناب تو دارم آن دوستي مرا به خدمتت کشانيده فرمود اي حارث بدان که هر کس بميرد مرا در هنگام جان دادن مي‏بيند و مؤمن از ديدن من اميدوار به رحمت الهي مي‏شود و همچنين از دنيا نمي‏رود کسي که مرا دشمن دارد مگر اين که وقت مردنش مرا مي‏بيند و از ديدن من در عرق خجلت و نااميدي فرو مي‏رود. 
پس صاحب نجوم السماء فرموده که مضمون اين روايت نيز در بعض اشعار ديوان معجز نشان آن حضرت مذکور است يا حار همدان الخ حقير گويد چه نيکو گفته است مرحوم ملا فتح الله تستري متخلص به وفائي متوفي 1304 
 
هر کس که بميرد اهل يا نااهل است‏
آيد به سرش علي حديثي نقل است‏
 
مردن اگر اين است وفائي به خدا
در هر نفسي هزار مردن سهل است‏
 
و ميرزا ابوالقاسم شيرازي متخلص به سکوت گفته است چنان که فرهاد ميرزا در زنبيل گويد: 
 
اي که گفتي فمن يمت يرني‏
جان فداي کلام دل جويت‏
 
کاش روزي هزار مرتبه من‏
مردمي تا به ديد مي‏رويت‏
 
ديگر گفته: 
 
اي شاه نجف دلم هواي تو کند
پيوسته تمناي لقاي تو کند
 
آئي تو از آن در دم مرگ همه کس‏
تا بيند و جان خود فداي تو کند
 
سعدي نيز گويد: 
 
در آن نفس که بميرم در آرزوي تو باشم‏
بدان اميد دهم جان که خاک کوي تو باشم‏
 
به وقت صبح قيامت که سر ز خاک برآرم‏
به گفتگوي تو خيزم به جستجوي تو باشم‏
 
حديث روضه نگويم گل بهشت نبويم‏
جمال حور نجويم دوان به سوي تو باشم‏
 
جانها به فدايت با اباالحسن يا اميرالمؤمنين. 
 
اي که حاضر وقت مرگي بر سر هر مرد و زن‏
خواه اندر شرق باشد خواه در غربش وطن 
 
 
[ صفحه 116]
 
 
سر بر آراي بوتراب از خاک و بنگر در تراب‏
آن که باشد تربتش دارالشفاي مرد و زن‏
 
از سنان دل شکاف او را نظر کن سينه چاک‏
وز خدنگ جان ستان او را مشبک بين بدن‏
 
بهر انگشتر جدا کردند انگشتش ز کين‏
بر بند، از بند ببريدند دستش را ز تن‏
 
اي شفيع المذنبين در کربلا بنگر به بين‏
نو خطان را خفته در خون نورسانرا در رسن‏

دوشنبه 2 آذر 1388  نظرات : 0 بيان انتقادات و پيشنهادات

صفحات و مطالب گذشته
آیا می شود كه در زمان آمدنت، نوكری یارانت را بكنم. ( محب انصار المهدی )
روی پیغامگیر امام زمان ...
جمعه ها که می شود...
شعري در وصف يوسف فاطمه (س)
درد و دل با امام زمان(عج):
آمار و اطلاعات
بازديدها:
کل بازديد : 288759
تعداد کل پست ها : 858
تعداد کل نظرات : 82
تاريخ آخرين بروز رساني : شنبه 4 اردیبهشت 1389 
تاريخ ايجاد بلاگ : چهارشنبه 1 مهر 1388 

مشخصات مدير وبلاگ :
مدير وبلاگ : محمد رضا زينلي

ت.ت : ارديبهشت 1373
 وبلاگ هاي ديگر من: 
آخرين منجي
پيروان راه حسين
سي سال انقلاب پايدار

سوابق مدير :
كسب رتبه ي اول در دومين جشنواره وبلاگ نويسي سايت تبيان
كسب رتبه دوم در اولين دوره جشنواره وبلاگ نويسي سايت تبيان
كسب رتبه سوم در سومين دوره جشنواره وبلاگ نويسي و وب سايت انتظار


يكي از برندگان اصلي سايت 1430(جشنوراه وبلاگ نويسي اربعين حسيني)
يكي از برندگان جشنواه وبلاگ نويسي گوهر تابناك)

كسب رتبه سوم در جشنوراه پيوند آسماني)

يكي از برندگان جشنوراه وبلاگ نويسي راسخون)
فعالترين كاربر سايت تبيان در سال 87


مدير انجمن دانش آموزي سايت تبيان با شناسه كابري moffline


مدير انجمن هنرهاي رزمي سايت راسخون با شناسه كاربري bluestar


آرشيو مطالب
فروردین 1389
مهر 1388
آبان 1388
آذر 1388
دی 1388
بهمن 1388
اسفند 1388

جستجو گر
براي جستجو در تمام مطالب سايت واژه‌ كليدي‌ مورد نظرتان را وارد کنيد :


زمان


ساير امکانات

New Page 2

 

New Page 2

 


 
 

صفحه اصلي |  پست الکترونيک |  اضافه به علاقه مندي ها |  راسخون



Designed By : rasekhoon & Translated By : 14masom