پايگاه تخصصي اطلاع رساني چهارده معصوم سلام الله - شفاعت حضرت رضا از مدفون نزد قبر خود
 
  به وبلاگ پايگاه تخصصي اطلاع رساني چهارده معصوم سلام الله خوش آمديد!    
 
درباره وبلاگ


محمد رضا زينلي
با عرض سلام و خسته نباشيد خدمت تمامي بازديدكنندگان گرامي اين پايگاه به جهت بالا بردن بينش شما نسبت به چهاده معصوم سلام الله ايجاد شده است و اميدواريم كه بتوانيم مطالب خوبي به شما ارائه دهيم با تشكر خادم پايگاه:محمد رضا زينلي


منوي اصلي
لينکهاي سريع

لوگو ها


 


















ترجمه مطالب پايگاه

نظرسنجي

شفاعت حضرت رضا از مدفون نزد قبر خود

محدث نوري در دارالسلام نقل نموده است که مير معين‏الدين اشرف که يکي از صلحاء خادمين روضه‏ي رضويه علي ساکنها آلاف الثناء و التحيه بوده گفته است. 
 
[ صفحه 101]
 
من شبي در دارالحفاظ (که يکي از رواق‏هاي حرم مطهر است) با کشيک خانه خوابيده بودم در خواب ديدم بيرون آمدم به جهت تجديد وضو تا رسيدم به صفه‏ي مير شير علي (آن صفه در صحن کهنه است که اکنون ايوان طلا مي‏باشد)
ناگاه ديدم جماعت بسياري داخل صحن مطهر شدند و در پيشاپيش ايشان بزرگواري بود خوش صورت و عظيم الشان و نوراني. 
و ديدم در دست آن جماعتي که پشت سر آن بزرگورا بودند کلنگها است و ايشان که وارد شدند آمدند تا به وسط سحن مبارک رسيدند. 
پس آن شخص بزرگ نوراني که در جلو ايشان بود فرمود: 
«انبشوا هذا القبر و اخرجوا هذا الخبيث» 
بشکافيد اين قبر را و بيرون آوريد اين خبيث را و اشاره فرمود به قبر مخصوصي و آن جماعت شروع کردند به کندن آن قبر. 
من چون چنين ديدم از يک نفري پرسيدم که اين شخص بزرگ نوراني کيست گفت اين حضرت اميرالمؤمنين است. 
در اين اثناء يک مرتبه ديدم خود حضرت ثامن الائمه عليه‏السلام از جانب روضه‏ي مبارکه بيرون آمده و خدمت جدش اميرالمؤمنين عليه‏السلام رسيد و بر آن حضرت سلام کرد و آن بزرگوار جواب سلامش را فرمود: پس از آن امام هشتم عليه‏السلام به آن حضرت عرض کرد يا جداه 
«سئلکتک ان تعفو عنه و تهبني تقصيره»
من از شما مسئلت و خواهش مي‏نمايم از اين شخص که در اين جا در جوار من دفن شده است عفو فرمائي و تقصير او را به من ببخشي اميرالمؤمنين‏عليه‏السلام فرمود: 
تو ميداني که اين مرد فاسق و فاجر بوده و شرب خمر مي‏کرده عرض کرد «بلي لکنه اوصي ان يدفن في جواري» يعني بلي چنين است که فرمودي لکن اين مرد هنگام مردن و وقت مرگش وصيت کرده است که او را در جوار من دفن کنند و حال من اميدوارم که از او عفو فرمائي. 
 
[ صفحه 102]
 
پس اميرالمؤمنين عليه‏السلام فرمود (و هبتک جرائمه) يعني من تقصيرات و گناهانش را به تو بخشيدم پس آن حضرت تشريف برد. 
خواب بيننده مي‏گويد من در آن وقت از وحشت بيدار شدم و بعضي از خدام را که خوابيده بودند بيدار کردم و با هم آمديم به همان محلي که در خواب ديده بودم نگاه کرديم ديديم که معلوم است قبر تازه‏اي است و مقداري از خاک بيرون ريخته شده آن گاه جويا شدم و پرسيدم که اين قبر کيست گفتند قبر شخص ترکي است که ديروز گذشته در اين جا دفن شده 
مروج گويد: حقير هم به مولاي خود حضرت رضا عليه‏السلام عرض مي‏نمايم چنان که يکي از دوستان گفته است 
 
اي شه طوس فداي تو و طوف حرمت‏
طوس فردوس برين گشته ز يمن قدمت‏
 
من به درگاه تو با روي سياه آمده‏ام‏
اين من و جرم من و آن تو و لطف و کرمت‏
 
کسي نگويد چگونه مي‏شود حضرت رضا عليه‏السلام شفاعت کند نزد جد بزرگوار خود اميرالمؤمنين عليه‏السلام براي شخصي که فاسق و شرابخوار بوده زيرا که اعتقاد ما اين است که چون حضرات محمد صلي الله عليه و اله و آل طاهرينش (ع) توجه تمام و نظر لطف و مرحمت به دوستان خود دارند لذا ايشان را شفاعت مي‏کنند خصوصا پناهندگان قبورشان را به اين معني که اگر کسي هر يک از ايشان را تا امام دوازدهم حضرت بقية الله حجة بن الحسن عجل الله فرجه امام مفترض الطاعه بداند. 
يعني معتقد باشد که هر يک از ايشان هر چه بفرمايند از امر و نهي اطاعت ايشان از جانب خداي تعالي بر او واجب و لازم است. 
البته همچو کسي مورد شفاعت واقع مي‏شود هر چند گناهان بسيار داشته باشد! خصوص روز قيامت: 
چنان که از زبان مقدس خود حضرت رضا عليه‏السلام اين معني نقل شده است در کتاب 
 
[ صفحه 103]
 
روضة الواعظين [1]  که قال رجل من اهل خراسان للرضا عليه‏السلام يابن رسول الله صلي الله عليه و اله رايت رسول الله صلي الله عليه و اله في المنام کانه يقول لي کيف انتم اذا دفن في ارضکم بعضي (بضعتي خ) و استخفظتم و ديعتي و غيب في ترابکم (في ثراکم خ) نجمي 
يعني گويا رسول خدا صلي الله عليه و اله به من خطاب نمود و فرمود چگونه خواهيد بود شما (گويا مراد مردم خراسان باشد يعني حال شما اهل خراسان چگونه مي‏باشد) آن زماني که بعضي از من. 
يا فرمود پاره‏اي از تن من در زمين شما دفن شود و آن وقتي که سپرده شود به شما امانت من و پنهان و غائب گردد در خاک ديار شما ستاره‏ي من. 
آن مرد خراساني چون اين خواب خود را به آن حضرت عرض کرد آن سرور فرمود: (انا المدفون في ارضکم و انا بضعة نبيکم و انا الوديعة و النجم)
فرمود منم آن کسي که در زمين شما اهل خراسان دفن خواهم شد و منم پاره‏ي تن پيغمبر شما و منم آن امانت و ستاره‏ي آسمان ولايت که در خاک شما اهل خراسان سپرده و پنهان مي‏شوم. 
حقير گويد: 
شاهد مطلب ما اين است که آن گاه خودش فرمود: 
(الا فمن زارني و هو يعرف ما اوجبه الله تبارک و تعالي من حقي و طاعتي فانا و آبائي شفعائه يوم القيمة و من کنا شفعائه يوم القيامة نجا و لو کان عليه و زرالثقلين) الخ يعني فرمود آگاه باش هر کس مرا زيارت کند در حالتي که عارف باشد 
 
[ صفحه 104]
 
يعني بشناسد آن چه را که خداي تبارک و تعالي واجب فرموده است بر او از حق من و طاعت من. 
پس هر کس چنين باشد من خودم و پدرانم همه شفيعان او خواهيم بود روز قيامت و هر کس که ما شفيعان او شويم نجات پيدا مي‏کند و اگر چه بر او گناه جن و انس باشد الي آخر الخبر 
بلي ائمه‏ي طاهرين صلوات الله عليهم علاوه بر اين که دوستان خود را دوست دارند و شفاعت مي‏کنند به پناهندگان خود نظر مرحمت خاصي دارند و از پناهندگان حمايت مي‏نمايند. 
چنان که از امثال عرب است که مي‏گويند: «احمي من مجير الجراد»
يعني: فلاني حمايت کردنش از کسي که در پناه او است بيشتر است از پناه‏دهنده‏ي ملخها. 
و قصه‏ي اين مثل چنان که در مجمع الامثال [2]  ذکر نموده است چنين است که شخصي باديه‏نشين از طايفه‏ي طي که او را (مدلج بن سويد) مي‏گفتند روزي در خيمه‏ي خود نشسته بود که ناگاه ديد جماعتي از قبيله‏ي طي آمدند و با ايشان ظرف‏ها و جوال‏ها بود مدلج که ايشان را با آن ظرف‏ها ديد پرسيد چه خبر است؟ و براي چکار شما در اينجا آمده‏ايد؟
گفتند حقيقت مطلب اين است که ما فهميده‏ايم ملخ بسياري در اطراف و جوانب خيمه‏ي شما آمده‏اند
و حال ما آمده‏ايم که با اين ظرف‏ها آن‏ها را براي خود بگيريم 
مدلج تا اين سخن را شنيد فورا برخاست و بر اسب خود سوار شد و نيزه‏ي خود را بر دست گرفت و قال و الله لا يعرضن له احد منکم الا قتلته 
 
[ صفحه 105]
 
گفت به خدا قسم هر کس متعرض اين ملخ‏ها شود من او را مي‏کشم آيا نمي‏بينيد که اين ملخ‏ها پناهنده به جوار من شده‏اند و حال شما مي‏خواهيد پناهندگان جوار مرا بگيريد چنين امري نمي‏شود، اين بود مقاومت کرد و در مقام حمايت ملخ‏ها بود تا اين که آفتاب تابش کرد و هوا گرم شد و ملخ‏ها حرکت کرده پريدند و رفتند. 
آن وقت مدلج به آن جماعت گفت اينک ملخ‏ها از جوار من رفتند و از پناهندگي من بيرون شدند ديگر خود دانيد با آن‏ها انتهي 
حقير گويد در اينجا مناسب است ذکر شود آن چه شيخ ما مرحوم محدث قمي در مفاتيح نقل نموده و حاصل آن اين است که نقل شده ذوالاعواد شخص عزيزي بود در طائفه‏ي مضر که هر سال مردم به او خراج مي‏دادند و چون پير شد او را بالاي سريري مي‏نشانيدند و در ميان قبائل مي‏گردانيدند و به حدي عزيز بود که هر ترساني اگر خود را به او مي‏رساند ايمن مي‏گشت و هر ذليلي و هر خواري نزد سرير او مي‏آمد عزيز و ارجمند مي‏شد و هر گرسنه‏اي که در نزد او مي‏رسيد از گرسنگي آسوده مي‏گرديد آن گاه محدث قمي فرموده هرگاه سرير مرد عربي به اين مرتبه‏ي از عزت برسد چه عجب است که خداي تعالي قبر حجت و ولي خود را معقل خائفين و پناهگاه بيچارگان و محل شفاي دردمندان قرار داده باشد 
حقير گويد: پس اي دوست حضرت رضا عليه‏السلام در هر جا هستي خود را همت نما و به قبر ولي خدا برسان و تا تواني الحاح کن تا به فريادت برسد و از هلاکت دنيا و آخرتت نجات بدهد
 
کس در اين درگه نيامد باز گردد نااميد
گر گدا کاهل بود تقصير صاحب خانه چيست‏
 
در کتاب شريف نجم ثاقب محدث نوري است در حکايت جناب حاج علي بغدادي که هنگام تشرفش به خدمت امام عصر حضرت بقية الله ارواحنا فداه سئوالاتي از آن حضرت نموده از آن جمله اين است که گفت: 
عرض نمودم به آن حضرت سيدنا براي من مسئله‏اي است فرمود بپرس 
گفتم قراء تعزيه امام حسين عليه‏السلام (روضه خوانان) مي‏خوانند که سليمان 
 
[ صفحه 106]
 
اعمش آمد نزد شخصي و از زيارت سيدالشهداء عليه‏السلام از او پرسيد آن شخص گفت زيارت بدعت است پس رد خواب ديد هودجي ميان زمين و آسمان است پس سؤال کرد که کيست در آن هودج؟
به او گفتند فاطمه‏ي زهرا و خديجه‏ي کبري (ع) مي‏باشند گفت به کجا مي‏روند گفتند به زيارت امام حسين عليه‏السلام در امشب که شب جمعه است و ديد رقعه‏هائي را که از هودج مي‏ريزد و در آن مکتوب است. 
«امان من النار لزوار الحسين عليه‏السلام في ليلة الجمعة امان من النار يوم القيمة» اين حديث صحيح است؟ فرمود آري راست و تمام است گفتم سيدنا صحيح است که مي‏گويند هر کس زيارت کند حسين عليه‏السلام را در شب جمعه پس براي او امان است فرمود آري و الله و اشک از چشمان مبارکش جاري شد و گريست باز گفتم سيدنا مسئله‏ي ديگري است فرمود بپرس: 
گفتم سنه‏ي هزار و دويست و شصت و نه حضرت رضا عليه‏السلام را زيارت کرديم و در درود [3]  يکي از عرب‏هاي شروقيه را که از باديه‏نشينان طرف شرقي نجف اشرفند ملاقات کرده و او را ضيافت نموديم و از او سؤال شد که چگونه است ولايت رضا (ع) يعني مشهد مقدس آن حضرت. 
گفت بهشت است امروز پانزده روز است که من از مال مولاي خود حضرت رضا عليه‏السلام خورده‏ام چه حد دارد منکر و نکير که در قبر نزد من بيايند و حال آن که گوشت و خون من از طعام آن حضرت روئيده است در مهمانخانه‏ي آن جناب. 
اين صحيح است علي بن موسي الرضا عليه‏السلام مي‏آيد و او را از منکر و نکير خلاص مي‏کند، فرمود آري والله جد من ضامن است گفتم سيدنا مسئله‏ي کوچکي است مي خواهم بپرسم؟
فرمود بپرس گفتم زيارت من حضرت رضا (ع) را مقبول است فرمود قبول است انشاء الله. 
 
[ صفحه 107]
 
گفتم سيدنا مسئلة؟ فرمود بسم الله گفتم حاجي محمد حسين بزازباشي پسر مرحوم حاجي احمد بزاز باشي زيارتش قبول است يا نه و او با من رفيق و شريک در مخارج بود در راه مشهد رضا عليه‏السلام 
فرمود عبد صالح زيارتش قبول است گفتم سيدنا مسئلة فرمود بسم الله 
گفتم فلان که از اهل بغداد و هم سفر ما بود زيارتش قبول است آن حضرت ساکت شد و جواب نفرمود: 
گفتم سيدنا مسئلة فرمود بسم الله گفتم اين کلمه را شنيدي يا نه زيارت او قبول است يا نه باز جوابي نداد. 
حاجي مذکور نقل کرد که ايشان چند نفر بودند از اهل مترفين بغداد که در اين سفر پيوسته به لهو و لعب مشغول بودند و آن شخص مادر خود را نيز کشته بود. 
حقير گويد: 
«جانها فدايت با اباالحسن يا علي بن موسي 
 
اي شهنشاه خراسان وي امام هشتمين‏
وي شهيد طوس وي سر حلقه‏ي اهل يقين‏
 
خازن رضوان به محشر ز امر خلاق مبين‏
زائران حضرتت را بر در خلد برين‏
 
ميزند آوزا طبتم فادخلوها خالدين‏
 
چون در اين حکايت جناب حاج علي بغدادي از امام زمان عليه‏السلام سؤال کرده است از قضيه‏ي سليمان اعمش و آن حضرت فرموده است صحيح است. 
مناسب باشد که ما در اين مقام حکايت او را ذکر کنيم و آن اين است که علامه‏ي مجلسي عليه الرحمه در عاشر بحار نقل نموده آن چه حاصلش اين است که سليمان اعمش گفته است من در زماني که در کوفه منزل داشتم همسايه‏اي مرا بود که با او مانوس بودم و با او مي‏نشستم شب جمعه‏اي بود نزد او رفتم و گفتم چه مي‏گوئي در خصوص زيارت قبر حسين عليه‏السلام تا اين سخن را گفتم گفت زيارت حسين بدعت است و هر بدعتي ضلالت و گمراهي است و هر ضلالتي در آتش است 
 
[ صفحه 108]
 
تا اين مطلب را شنيدم از نزد او برخاستم در حالي که غيظ و غضب مرا فرا گرفته بود و بيرون آمدم و با خود گفتم هنگام سحري نزد او مي‏روم و از فضائل حضرت حسين عليه‏السلام براي او ذکر مي‏کنم اگر قبول نکرد و بر عناد افزود او را خواهم کشت پس چون هنگام سحر شد آمدم در منزل او و دق الباب کردم و او را به اسم خواندم زوجه‏اش عقب در آمد و گفت شوهر من به قصد زيارت حسين عليه‏السلام رفته است 
لذا من هم روانه شدم به قصد زيارت آن حضرت تا رسيدم به نزد قبر شريف و ديدم آن مرد در آن جا سر به سجده گذاشته و گريه مي‏کند و در سجده خدا را مي‏خواند و مسئلت توبه و آمرزش مي‏نمايد 
من تأمل کردم تا مدتي گذشت آن وقت که سر از سجده برداشت و نگاه کرد مرا ديد من به او گفتم تو که به من مي‏گفتي زيارت حسين عليه‏السلام بدعت است و هر بدعتي ضلالت و گمراهي است و هر ضلالتي در آتش است و حال امروز مي‏بينم خودت به زيارت اين قبر شريف مشرف شده‏اي. 
گفت اي سليمان مرا ملامت مکن زيرا که من به امامت اهل بيت قائل نبودم و اعتقاد نداشتم ليکن در شب گذشته خواب هولناکي ديدم که مرا به ترس و رعب انداخت گفتم مگر چه در خواب ديده‏اي؟
گفت در خواب نظرم افتاد به مردي جليل القدر ميانه بالا که نه بسيار بلند قامت بود و نه بسيار کوتاه و به قدري عظمت وجلالت و مهابت و حسن و جمال و کمال داشت که قدرت ندارم او را وصف کنم و بيان نمايم و جماعت بسياري در اطراف و جوانب او بودند که به سرعت مي‏رفتند و در پيشاپيش و جلو آن بزرگوار سواري بود که تاجي بر سر داشت و مي‏رفت (و للتاج اربعة ارکان و في کل رکن جوهرة تضي‏ء من مسيرة ثلثة ايام) و براي آن تاج که بر سر داشت چهار رکن بود و در هر رکني جوهره‏اي بود که مي‏درخشيد و تا مسافت سه روزه راه را روشنائي مي‏داد. 
پس من از بعضي از آن خدام سؤال کردم که اين بزرگوار که آن همه جمعيت او را احاطه کرده‏اند کيست گفتند آن حضرت محمد مصطفي صلي الله عليه و اله است 
 
[ صفحه 109]
 
گفتم آن شهسوار که در پيش روي او مي‏رود کيست گفت آن حضرت علي مرتضي وصي آن بزرگورا است 
پس از آن نظرم افتاد به ناقه‏اي از نور که بر روي آن هودجي بود از نور و در آن هودج دو تن زن بودند با نهايت عظمت و جلالت (و الناقة تطير بين السماء و الارض) و آن ناقه در بين زمين و آسمان پرواز مي‏کرد پرسيدم که اين زنان کيستند گفت خديجه‏ي کبري و فاطمه‏ي زهرا مي‏باشند. 
پس جوان سواره‏اي ديگر ديدم مانند ماه منير پرسيدم اين جوان کيست گفت حسن مجتبي است (فقلت والي اين يريدون باجمعهم)
يعني: گفتم ايشان با اين جماعت به کجا مي‏روند گفت به زيارت حسين بن علي مرتضي شهيد کربلا مي‏روند. 
پس من به طرف هودج رفتم (فاذا برقاع مکتوبة تتساقط من السماء) نگاه کردم ديدم برات‏ها و رقعه‏هاي نوشته شده از طرف آسمان مي‏ريزد سؤال کردم که اين برات‏ها چيست؟
گفت اين رقعه‏ها برات‏هاي بيزاري از آتش جهنم است براي زائرين حسين عليه‏السلام در شب جمعه. 
پس من التماس کردم که يکي از اين رقعه‏ها را براي من بگير 
گفت تو مي‏گوئي (يعني اعتقاد تو اين است) که زيارت حسين بدعت است تا از اين راه برنگردي و توبه نکني و اعتقاد بدان حضرت به هم نرساني از اين برات‏ها به تو داده نمي‏شود. 
پس من خائف و هولناک از خواب بيدار شدم و برخاستم و متوجه زيارت آن حضرت گرديدم (و انا تائب الي الله تعلي) و من از اعتقاد و گفته‏ي خود تائبم و به سوي خدا توبه مي‏کنم و اي سليمان (فوالله لا افرق قبر السحين (ع) حتي يفارق روحي جسدي) به خدا قسم که تا روح در بدن من باشد از قبر حسين عليه‏السلام مفارقت نمي‏جويم 
حقير گويد: 
جانم فدايت يا ابا عبدالله نفسي مشتاقة اليک و مهجتي محترقة عليک يابن الزهراء
 
[ صفحه 110]
 
تخميس از شعر جودي خراساني: 
 
گر زيارت کني اي باد صبا دشت بلا را
بگو از راه وفا اين سخن از مهر خدا را
 
از محبان جگر سوخته شاه شهدا را
کي شه غرقه به خون غرقه‏ي خون بين دل ما را
 
سوي ما بين که به سوي تو به بينيم خدا را
 
اي همه اهل جهان زار و جگر خون ز برايت‏
وي زن و مرد نوا خوان و پريشان به عزايت‏
 
سر و جان و زر و مال همه عالم به فدايت‏
تو شه کشور ايجاد و شهانند گدايت‏
 
چشم اميد به سوي تو بود شاه و گدا را
 
اي که گشتي ز ازل سلسله جنبان محبت‏
زنده شد از نفس عيسويت جان محبت‏
 
نام تو ثبت بود اول ديوان محبت‏
ما نديديم به غير از تو به ميدان محبت‏
 
کشد از سينه و بر ديده نهد تير بلا را
 
هر طرف موج زنان آب در آن دشت و بيابان‏
تو به حسرت نگران سوي فرات اي شه عطشان‏
 
کاش بنياد جهان مي‏شد از اين واقعه ويران‏
آب مهريه‏ي زهرا و تو لب تشنه دهي جان‏
 
مصلحت بود ندانم چه در اين کار قضا را
 
آن چنان گريه کنم از غمت اي زاده‏ي زهرا
که رسد ناله‏ي زارم ز ثري تا به ثريا
 
 
[ صفحه 111]
 
 
ديده دريا کنم و رخت کشم جانب صحرا
کز چه کشتند تو را تشنه لب اندر لب دريا
 
اي لب لعل تو بخشيده حيات آب بقا را
 
سلام علي العطشان عندالفرات‏
سلام علي العريان في الفلوات‏
 
سلام علي المصباح في کل ظلمة
سراج الهدي باب الرجا لعصاة
 
سلام علي من صار في ارض کربلا
وحيدا فريدا ساکب العبرات‏
 
سلام علي المذبوح عند عياله‏
طريحا رفيع الراس فوق قناة

دوشنبه 2 آذر 1388  نظرات : 0 بيان انتقادات و پيشنهادات

صفحات و مطالب گذشته
آیا می شود كه در زمان آمدنت، نوكری یارانت را بكنم. ( محب انصار المهدی )
روی پیغامگیر امام زمان ...
جمعه ها که می شود...
شعري در وصف يوسف فاطمه (س)
درد و دل با امام زمان(عج):
آمار و اطلاعات
بازديدها:
کل بازديد : 291783
تعداد کل پست ها : 858
تعداد کل نظرات : 82
تاريخ آخرين بروز رساني : شنبه 4 اردیبهشت 1389 
تاريخ ايجاد بلاگ : چهارشنبه 1 مهر 1388 

مشخصات مدير وبلاگ :
مدير وبلاگ : محمد رضا زينلي

ت.ت : ارديبهشت 1373
 وبلاگ هاي ديگر من: 
آخرين منجي
پيروان راه حسين
سي سال انقلاب پايدار

سوابق مدير :
كسب رتبه ي اول در دومين جشنواره وبلاگ نويسي سايت تبيان
كسب رتبه دوم در اولين دوره جشنواره وبلاگ نويسي سايت تبيان
كسب رتبه سوم در سومين دوره جشنواره وبلاگ نويسي و وب سايت انتظار


يكي از برندگان اصلي سايت 1430(جشنوراه وبلاگ نويسي اربعين حسيني)
يكي از برندگان جشنواه وبلاگ نويسي گوهر تابناك)

كسب رتبه سوم در جشنوراه پيوند آسماني)

يكي از برندگان جشنوراه وبلاگ نويسي راسخون)
فعالترين كاربر سايت تبيان در سال 87


مدير انجمن دانش آموزي سايت تبيان با شناسه كابري moffline


مدير انجمن هنرهاي رزمي سايت راسخون با شناسه كاربري bluestar


آرشيو مطالب
فروردین 1389
مهر 1388
آبان 1388
آذر 1388
دی 1388
بهمن 1388
اسفند 1388

جستجو گر
براي جستجو در تمام مطالب سايت واژه‌ كليدي‌ مورد نظرتان را وارد کنيد :


زمان


ساير امکانات

New Page 2

 

New Page 2

 


 
 

صفحه اصلي |  پست الکترونيک |  اضافه به علاقه مندي ها |  راسخون



Designed By : rasekhoon & Translated By : 14masom