پايگاه تخصصي اطلاع رساني چهارده معصوم سلام الله - حضرت رضا و حضرت معصومه او را شفا دادند
 
  به وبلاگ پايگاه تخصصي اطلاع رساني چهارده معصوم سلام الله خوش آمديد!    
 
درباره وبلاگ


محمد رضا زينلي
با عرض سلام و خسته نباشيد خدمت تمامي بازديدكنندگان گرامي اين پايگاه به جهت بالا بردن بينش شما نسبت به چهاده معصوم سلام الله ايجاد شده است و اميدواريم كه بتوانيم مطالب خوبي به شما ارائه دهيم با تشكر خادم پايگاه:محمد رضا زينلي


منوي اصلي
لينکهاي سريع

لوگو ها


 


















ترجمه مطالب پايگاه

نظرسنجي

حضرت رضا و حضرت معصومه او را شفا دادند

بانوي سعادتمند که دستها و پاهايش فلج بود و از خرم‏آباد براي استشفاء از کريمه اهل بيت عليهم‏السلام وارد قم شده بود.
او مي‏گويد شب جمعه بود و اطراف ضريح «حضرت معصومه عليهاالسلام» شلوغ بود و لذا در مسجد بالاي سر مدتي مشغول دعا و توسل بوديم، ساعت يک بعد از نيمه شب که عنايات بي‏بي شامل حالم گرديد، به مادرم گفتم که مرا کنار ضريح ببرد.
در کنار ضريح بعد از توسل و دعا خوابم برد، يک آقاي بسيار نوراني با يک بانوي مجلله را در عالم رؤيا ديدم، متوجه
شدم که آن مخدره حضرت معصومه عليهاالسلام مي‏باشند، از محضرشان تقاضا کردم که آن آقا را نيز برايم معرفي کنند.
فرمودند: او برادر غريبم علي بن موسي الرضا عليه‏السلام است که در خاک خراسان است. گفتم يا امام رضا، يا حضرت معصومه، من غير از شما کسي را ندارم، من شفايم را از شما مي‏خواهم حضرت معصومه عليهاالسلام فرمودند: من از ناحيه گردن تا ناحيه کمر شما را شفا مي‏دهم، بقيه به عهده برادرم مي‏باشد.
من خيلي التماس کردم، فرمود: اصرار نکن، آنگاه دست مبارکشان را به بدنم کشيدند و شفاي کامل يافتم.
حضرت رضا عليه‏السلام فرمودند! بيا مشهد.
بيدار شدم و ديدم هر چه بيماري در ناحيه کمر به بالا داشتم بهبود کامل يافته سات به مادر گفتم: مادر من شفا گرفتم. زائراني که متوجه شفا يافتن من مي‏شدند هجوم آوردند که لباس‏هايم را پاره کنند و تبرک نمايند. مادرم مانع شد و فقط طنابي را که با آن مرا به ضريح بسته بودند آن را بردند و زوار بين خود تقسيم کردند. آنگاه به شهر خودمان برگشتيم، ده روز
گذشت مهياي سفر شديم و به تهران رفتيم و از تهران رهسپار مشهد مقدس شديم. زماني که وارد مشهد مقدس شديم با صندلي چرخدار وارد حرم مطهر شديم.
يکي از بانوان بر سرم داد کشيد که اين چه وضع است با صندلي به داخل حرم مطهر آمده‏ايد؟! گفتم: خانم، همه دکترها مرا جواب کرده‏اند، آمده‏ام به محضر دکتر دکترها علي بن موسي الرضا عليه‏السلام که انشاء الله جوابم نخواهد کرد، شما با زوار امام رضا چنين رفتار مي‏کنيد؟
او از کرده خود پشيمان شد و معذرت خواست آنگاه همان خانم با گروه ديگري از بانوان به به من کمک کردند و مرا کنار حرم مطهر بردند و صندلي را گوشه‏اي نهادند.
آن شب جمعه را تا صبح در کنار حرم مشغول دعا و گريه و توسل شدم ولي نتيجه‏اي نديدم.
مادرم بسيار ناراحت شد که چرا حضرت عنايتي نفرمودند.
گفتم مادر نوميد مباش در هر نااميدي بسي اميد هست و
پايان هر تاريکي روشنايي است بعدازظهر جمعه خانمي در حرم مشغول مناجات بود چون مرا ديد به حضرت رضا عليه‏السلام عرض کرد آقا اين دختر واجب‏تر است اول او را شفا بدهيد.
در حرم مشغول دعا و مناجات شديم، شب شد و شب نيز يک دور در قسمت بانوان و يک دور در قسمت آقايان زيارت کرديم و در مسافرخانه‏اي که گرفته بوديم برگشتيم.
روز شنبه حالات عجيبي داشتم به مادرم اصرار کردم که زود مرا به حرم مطهر برساند.
آن قدر به عنايات امام رضا عليه‏السلام اميدوار بودم که به مادرم گفتم يک پيراهن و يک چادر با خود بردارد، گفت: براي چي، گفتم خواهش مي‏کنم نپرسيد.
چون وارد حرم شدم بعد از نماز ظهر و عصر روي صندلي چرخدار مشغول دعا و توسل بودم تا خوابم برد در عالم رؤيا ديدم حضرت علي بن موسي الرضا عليه‏السلام سخنراني مي‏کنند.
سه گروه در اطراف آن حضرت گرد آمده‏اند، يک گروه از نخبه‏هاي اهل مشهد، يک گروه از خدام حرم و يک گروه از
زوار.
به محضر آقا عرض کردم من گداي کوي شما هستم، از راه دور آمده‏ام، همه دکترها جوابم کرده‏اند شما مرا جواب نکنيد.
آقا را خيلي قسم دادم، به جان مادرش حضرت زهرا عليهاالسلام، جدش رسول خدا صلي الله عليه و آله و پدر بزرگوارش حضرت موسي بن جعفر عليه‏السلام.
آنگاه به جان حضرت معصومه و حضرت جوادالائمه عليهماالسلام قسم دادم، اشک از ديدگان مبارکش جاري شد و فرمود: من همه را دوست دارم ولي بيشتر از همه جوادم را دوست دارم.
به او عرض کردم: آقا من فلج هستم قدرت حرکت ندارم، فرمود: همه‏اش درست مي‏شود، نگران مباش يک مرتبه‏اي صندلي به طرف ضريح مطهر به راه افتاد و من از خواب بيدار شدم.
در حرم مطهر با آن همه ازدحام و کثرت زوار، راهي برايم باز شد و تا کنار ضريح رفتم و احدي متعرض من نشد تا دست به ضريح بردم پاهايم راست شد صندلي عقب زده شد.
مادرم صندلي را به مسافرخانه برد، اهل مسافرخانه پرسيده بودند که صاحب صندلي چه شد؟
مادرم گفته بود: که حضرت او را شفا داد.

منم که بين طوطيان گرم ترانه توأم
کبوتري شکسته پر در آشيانه توام‏

نيازمند گندمي، در آستانه توأم
بال زنان دور بر نقاره خانه توام‏

اگر پرم زکوي تو، بگو پرم کجا رضا
رضا رضا، رضا رضا، رضا رضا، رضا رضا


 

شنبه 7 آذر 1388  نظرات : 0 بيان انتقادات و پيشنهادات

صفحات و مطالب گذشته
آیا می شود كه در زمان آمدنت، نوكری یارانت را بكنم. ( محب انصار المهدی )
روی پیغامگیر امام زمان ...
جمعه ها که می شود...
شعري در وصف يوسف فاطمه (س)
درد و دل با امام زمان(عج):
آمار و اطلاعات
بازديدها:
کل بازديد : 288387
تعداد کل پست ها : 858
تعداد کل نظرات : 82
تاريخ آخرين بروز رساني : شنبه 4 اردیبهشت 1389 
تاريخ ايجاد بلاگ : چهارشنبه 1 مهر 1388 

مشخصات مدير وبلاگ :
مدير وبلاگ : محمد رضا زينلي

ت.ت : ارديبهشت 1373
 وبلاگ هاي ديگر من: 
آخرين منجي
پيروان راه حسين
سي سال انقلاب پايدار

سوابق مدير :
كسب رتبه ي اول در دومين جشنواره وبلاگ نويسي سايت تبيان
كسب رتبه دوم در اولين دوره جشنواره وبلاگ نويسي سايت تبيان
كسب رتبه سوم در سومين دوره جشنواره وبلاگ نويسي و وب سايت انتظار


يكي از برندگان اصلي سايت 1430(جشنوراه وبلاگ نويسي اربعين حسيني)
يكي از برندگان جشنواه وبلاگ نويسي گوهر تابناك)

كسب رتبه سوم در جشنوراه پيوند آسماني)

يكي از برندگان جشنوراه وبلاگ نويسي راسخون)
فعالترين كاربر سايت تبيان در سال 87


مدير انجمن دانش آموزي سايت تبيان با شناسه كابري moffline


مدير انجمن هنرهاي رزمي سايت راسخون با شناسه كاربري bluestar


آرشيو مطالب
فروردین 1389
اسفند 1388
آذر 1388
دی 1388
مهر 1388
آبان 1388
بهمن 1388

جستجو گر
براي جستجو در تمام مطالب سايت واژه‌ كليدي‌ مورد نظرتان را وارد کنيد :


زمان


ساير امکانات

New Page 2

 

New Page 2

 


 
 

صفحه اصلي |  پست الکترونيک |  اضافه به علاقه مندي ها |  راسخون



Designed By : rasekhoon & Translated By : 14masom