 |
دلائل امامت امام هادي (عليهالسلام) |
|
|
مرحوم مفيد مينويسد: امام پس از حضرت جواد (عليهالسلام) پسرش ابوالحسن عليبن محمد (عليهالسلام) ميباشد، زيرا اوصاف امامت در او يکجا فراهم شده و در فضيلت به سرحد کمال رسيده بود و وارثي براي جانشيني پدر جز او نبود و نيز نصوص صريح و اشاراتي از پدر بزرگوارش درباره امامت و خلافت او رسيده است[4].
اسماعيلبن مهران گويد: چون امام جواد (عليهالسلام) خواست براي نخستين بار از مدينه به بغداد رود، هنگام حرکت به او عرض کردم: قربانت گردم من از اين راه براي تو نگرانم، پس از شما امر امامت با کيست؟ حضرت با روي خندان به طرف من برگشته فرمود: آنچه تو گمان ميکني امسال نيست (من از اين سفر باز ميگردم).
چون بار ديگر آن حضرت را به سوي معتصم ميبردند، پيش او رفتم، عرض کردم: قربانت گردم شما ميرويد، امر امامت پس از شما با کيست؟ حضرت به قدري گريست که محاسنش تر شد، سپس به من متوجه شد و فرمود: اين بار براي من نگراني و خطر هست الامر من بعدي الي ابني علي پس از من امر امامت با پسرم علي است[5].
حِميَري از محمد بن اسماعيل روايت کرده که گفت: امام جواد (عليهالسلام) به من فرمود امر امامت بعد از من به امام علي النقي واگذار خواهد شد در صورتي که او بچه هفت سالهاي است. دوباره فرمود: آري کمتر از هفت ساله هم باشد، ميشود. چنانکه سنّ حضرت عيسيبن مريم (از هفت سال کمتر بود و به مقام پيغمبري نائل شد)[6].
طبق نقل مرحوم کليني و مرحوم شيخ مفيد چون مرض امام جواد (عليهالسلام) در بغداد شدت يافت. به شيعيان پيام فرستاد که اني ماض و الامر صائر الي ابني علي و له عليکم بعدي ما کان لي عليکم بعد ابي: من از دنيا ميروم و امر امامت به پسرم علي منتقل ميشود و او بعد از من بر گردن شما همان حقي را دارد که من پس از پدرم بر شما داشتم.
يکي از شيعيان ميگويد: من آن پيام را در ده نسخه نوشته و سر آنها را مهر زده و به ده نفر از بزرگان و وجوه شيعه سپردم و به آنان گفتم: اگر پيش از آنکه من اين نامهها را از شما بخواهم، مرگ من فرا رسيد، شما آنها را باز کنيد و مضمون آن را به مردم اطلاع دهيد.
ميگويد: چون امام جواد (عليهالسلام) از دنيا رحلت کرد، من از خانه خود بيرون نرفتم تا آگاه شدم که بزرگان شيعه در خانه محمد بن فرج جلسه کرده و در امر امامت به گفتگو پرداختهاند، پس محمد بن فرج نامهاي به من نوشت و مرا از جلسه آنان در منزلش آگاه ساخته و نوشته بود: اگر خوف فاش شدن مطلب نبود من با اين گروه به نزد تو ميآمدم و من علاقه دارم که تو سوار شده پيش من آئي ميگويد: من سوار شده پيش او رفتم و ديدم مردم پيش او جمع شدهاند. من درباره امامت امام هادي با آنان به گفتگو پرداختم ديدم بيشتر آنان شک دارند، من به آن ده نفر که کاغذها همراهشان بود و همه در آن مجلس حضور داشتند گفتم: کاغذها را بيرون آوريد و چون بيرون آوردند و به آنان گفتم: اين است آنچه من بدان مأمور گشتهام (که به شما برسانم) برخي از ايشان گفتند: ما دوست داشتيم که ديگري نيز بر آنچه تو گفتي گواهي ميداد تا گفته تو را تأييد کند؟ گفتم: خدا خواسته شما را به شما داده و اين احمد بن محمد اشعري است که گواه است به اين که اين پيغام را از امام (عليهالسلام) شنيده است، از او بپرسيد مردم از او پرسيدند ولي او از شهادت دادن امتناع ورزيد و حاضر نشد، پس او را به مباهله [7] دعوت کردم، احمد بن محمد از مباهله ترسيد و گفت من آن را شنيدم ولي ميخواستم اين افتخار نصيب يک مرد عرب شده باشد و اکنون که پاي مباهله به ميان آمد راهي بر پوشاندن و کتمان شهادت ندارم، جريان را گفت پس همه آن مردم در همان مجلس معتقد به امامت امام هادي (عليهالسلام) شدند و از جا برخاستند[8].
مرحوم مفيد پس از ذکر اين روايت ميگويد: اخبار در اين باره زياد است که اگر بخواهيم همه را در اينجا بيان کنيم، کتابي طولاني ميشود و همين که شيعيان پس از امام جواد (عليهالسلام) اجماع بر امامت امام هادي کردهاند و کسي در آن زمان جز آن حضرت ادعاي امامت نکرد، از ايراد اخبار و نصوص روشن بر امامت آن حضرت ما را بينياز ميکند
| |
|
|
|
 |
آمار و اطلاعات |
|
|
| |