با خیال تو به سر
بردن اگر هست گناه با خبر باش که من غرق گناهم همه شب
---------------------------------------------------------
در دور دست تو را
منتظرند،
شهزاده ای، آزاده ای در قلعه ی ایوان،
به حیله جادو در بند گرفتار و چشم به راه که : « فریاد رسی می آید »
و به صدای هر پایی، سر از گریبان تنهایی خویش بر می دارد که : « کسی می آید »
و او خریدار توست، نیازمند توست...!
« دکتر علی شریعتی »
---------------------------------------------------------
جان فدای دوست کردن
نزد ما دشوار نیست **** سوزم از این غم که ما را فرصت دیدار نیست
---------------------------------------------------------