نهضت عزّت آفرین عاشورا از آغاز تا انجام و تا هماره تاریخ،
دانشگاه عزّت و صلابت و چشمه سار شکوه و آزادگى است، و در منطق و پیام، موضعگیرى و
روشنگرى، دیدار و خطبه، سند و نامه و هر پیک و سفیرش گوهر کمیاب عزّت و آزادگىِ
مورد نظر قرآن و پیامبر و همه آزادمنشان ـ از هر مذهب و تاریخى ـ موج مى زند
.
این
دریافت، نه تنها دریافت و باور دوست و آشنا، بلکه هر پژوهشگر بى طرف و بیگانه و حتى
مخالف نیز هست; براى نمونه
:
1
ـ دانشمند نامدار اهل سنت «ابن ابى الحدید» در این
مورد نوشته است
:
"
سالار پرشکوه شکست ناپذیران روزگار و قهرمان کسانى که در برابر
ذلّت و تحقیر سر فرود نیاورده، و به عصرها و نسلها درس جوانمردى و شرافت و مرگ پر
افتخار را زیر سایه شمشیرهاى آخته داد، و آن را بر سازش با بیداد و فریب برگزید،
پدر یکتاپرستان گیتى حسین(علیه السلام)، فرزند رشید على(علیه السلام) است
.
استبدادگران اموى به آن شخصیت تسخیر ناپذیر و یارانش امان دادند، امّا او بدان دلیل
که نمی خواست در برابر ذلّت و بیداد سر خم کند، و نیز بیم آن داشت که اگر با پذیرش
امان نامه کشته هم نشود، ذلّت بر او و دیگر آزاد منشان رهرو راهش از سوى «عبید» و
دیگر خودکامگان سیاهکار و حقیر تحمیل گردد، مرگ پر عزّت و افتخار را بر زندگى
ذلیلانه برگزید
"
2
ـ شاعر دانشمند «ابونصر سعدى» از سرایندگان نامدار قرن چهارم
در وصف آزادگى و عزّتمندى حسین(علیه السلام) از جمله چنین می سراید
:
الْحسینُ
الَّذِى رَأى الْمَوتَ فِى الْعِزِّ *** حَیاةً وَالْعِیشَ فِى الُّذلِ قَتْلاً
...[1]
"حسین (علیه السلام) همان کسى است که مرگ با عزّت و آزادگى را زندگى
حقیقى می نگریست و زندگى باذلّت و حقارت را مرگ "
3
ـ از «مصعب بن زبیر» آوردهاند
که وقتى «سکینه» دخت آزاده حسین(علیه السلام) و همسر ارجمند خویش را اندوهزده دید،
گفت
:
"لَمْ یَبْقِ اَبُوکِ لِابْنِ حُرّة عُذْراً." [
[
2
" پدرت حسین (علیه
السلام) دیگر براى هیچ آزادمنش و آزادی خواهى عُذر سکوت و سازش با استبداد و ذلّت را
باقى نگذاشته است
!
"
4
ـ نیز پس از فروپاشى یاران و همراهانش هنگامى که دید دیگر
یار و یاورى ندارد، به خواندن این شعر حماسى پرداخت
:
فإِنَّ الْأُلى بِالطَّفِّ
مِنْ آلِ هاشِمِ *** تَأَسَّوا فَسَنُّوا لِلْکِرامِ التّأَسِّیا[3
[
" آن
پیشتازان راه آزادى و عدالت که در کرانه هاى فرات در برابر استبداد و تحمیل سرفرود
نیاوردند، براى همه صاحبان عزّت و شرف، نمونه و الگوى جاودانه اى به یادگار نهادند و
به صورت آموزگار و مقتداى شکست ناپذیر براى همه آزادمنشان جلوه کردند."
5
ـ
سراینده و دانشمند بزرگ «شیخ کاظم ارزى» که روزى با تعمق در جلوه ها و نُمودهاى
عزّت و آزادگى عاشورا دگرگون شده بود، شعرى سرود که یک بند آن این گونه
است
:
قَدْ غَیَّرَ الطَّعْنُ مِنْهُمْ کُلَّ جـارِحَة
اِلاّ الْمَکارِمَ فِى
اَمْن مِنَ الْغِیَرِ
...
" نیزه هاى بیداد استبدادِ عنان گسیخته و بى مهار توانست
همه اندام و اعضاى پیکر آن آزادمنشان عدالتخواه را دگرگون سازد; امّا اراده
شکست ناپذیر و منش بزرگوارانه و مترقى و همّت والاى آنان را هر گز نتوانست تغییر
دهد "
هنوز سراینده این شعر، آن را براى کسى نخوانده بود که یکى از آشنایان او
در عالم رؤیا ریحانه سرفراز پیامبر فاطمه (علیها السلام) را دید که آن حضرت به او
فرمود: برو و این سروده را از «شیخ کاظم ارزى» بگیر
!
او از خواب بیدار شد و
شگفت زده راه خانه شاعر را در پیش گرفت و با این که با او میانه خوبى نداشت به در
خانه اش آمد و گفت: هان اى دوست عزیز!خوب بشنو ببین تو این شعر را سرودهاى؟
قَدْ
غَیَّرَ الطَّعْنُ مِنْهُمْ کُلَّ جـارِحَة
ِلاّ الْمَکارِمَ فِى اَمْن مِنَ
الْغِیَرِ
...
او غرق در حیرت شد و پاسخ داد آرى! امّا هنوز آن را براى کسى
نخواندهام، تو را به خدا بگو تو از کجا خبر دارى و آن را از کجا به دست
آوردهاى؟
!
او گفت: من در عالم رؤیا فاطمه (علیها السلام) را دیدم وآن حضرت این
شعر را براى من خواند و فرمود: برو این سروده را از «شیخ» بگیر! و من پس از این که
از خواب بیدار شدم راه خانه تو را در پیش گرفتم.[
4
[