عدهاى از بزرگان شیعه در بغداد گرد آمدند و در سوگ امام رضا(ع) به گریه و زارى پرداختند. یونس به آنان گفت: از گریه دست بردارید. براى امر امامت چارهاى بیندیشید و ببینید تا این كودك - امام جواد(ع)- بزرگ شود، چه كسى عهدهدار امامت شیعه گردد و ما مسایل خود را از چه كسى بپرسیم. در این هنگام، ریان بن صلت گفت: معلوم شد تو در عقیدهات در مورد امامت استوار نیستى؛ زیرا اگر امر امامت از جانب خدا باشد، فرقى بین طفل یك روزه و پیرمرد صدساله نیست. سپس حدود هشتاد نفر از بزرگان شیعه براى انجام مراسم حج و دیدار با امام جواد(ع) عازم مدینه شدند. آنها هنگام ورود به مدینه به خانه امام صادق(ع) كه در آن هنگام خالى از سكنه بود. رفتند. بعد از مدتى عموى امام جواد(ع) (عبدالله بن موسى) وارد شد و در صدر مجلس نشست. شخصى بلند شد و گفت: عبدالله پسر رسول خدا است و هر كس پرسشى دارد، از او بپرسد. او مىخواست زمینه جانشینى عبدالله بن موسى را به جاى امام رضا(ع) فراهم سازد. چند نفر از حاضران مسایلى را پرسیدند، ولى عبدالله پاسخ هاى نادرست داد. شیعیان غمگین و ناراحت شدند و تصمیم گرفتند. مدینه را ترك كنند. در این هنگام، امام جواد(ع) وارد شد، به پرسش هاى شیعیان پاسخ هاى درست و قانع كننده داد.
|