اين خاطره برا يكي از رزمنده هاست:
رفتيم برا آموزش لباس كه ميدادند گفتم كوچك باشد كوچك ترين سايز را دادند آستين هايش آويزان بود گفتم اشكال نداره تاميزنم بالا
پوتين هم همين طور كوچك ترين سايز گشاد بود گفتم جلوش پنبه ميزارم مسئول تداركات خنديد و گفت نري بگي فلاني خر بود نفهميدها توزياد باشي 13سالته نه 18سال