بعد یه عمر زندگی مامان و بابا که باهم دعواکرده بودن حالا بعد اون ماجرا یه خرده جرو بحث شون شد
این گودزیلا برگشت بهشون گفت: چی میخوایین از جونم از هم جداشین خیال همه رو راحت کنین همش دعوا دارن باهم.
خدایا من همسنش بودم دستمو گاز میزدم شکل ساعت روش میوفتاد خرکیف میشدم
خداجون از این گودزیلا به خانواده های که ندارن هم بده واقعا نعمتن
آمین