پارسال که دوم بودم یه شوفاژ تو کلاسمون داشتیم که زیرشو اجر گذاشته بودن ما هم اومدیم تمام اجر ها رو برداشتیم و این آویزان شد من بدبخت تحت تاثیر جو قرار گرفتم با پا زدم آوردمش پایین چشمتون روز بد نبینه اب داغ با فشار می ریخت کف کلاس ما هم اومدیم تمام صندلی ها رو گذاشتیم جلو و نشستیم معلم ادبیات اومد اون وضع رو دید واسه اینکه به خیال خودش ما رو اذیت کنه گفت همین جوری بشینیم میخوام درس بدم درم ببندید جاتون خالی شده بود سونای بخار همون روز هم شعر قایقی خواهم ساخت داشتیم همه اومدیم یه قایق با کاغذ ساختیم انداختیم تو اب وایسادیم بالا سرش عین گروه سرود شروع کردیم= قایقی خواهم ساخت خواهم انداخت به آب _که یهو معلم جوش آورد کیفش برداشت در حین خارج شدن داد زد اگه همتون رو ننداختم بچه ی بابام نیستم