عاقامامعلم ریاضیمون استادسوتیه ماکلاس هقتم بودیم اولین سال بودکه معلم درس هاباهم فرق داشت
عاقامعلم مااومدسرکلاس کل مانتوش خاکی بود
عاقاماهم سردسته بیجنبه های عالم هی نگاش میکردیم هی میخندیدیم
معلم ماهم داشت یه مسئله حل میکردکه یدفعه فهمیدمابرا چی میخندیم (البته لازم به ذکراست این همون معلمیه که لهجه داغونی داره ودوستم یه باحال خخخ گفته)
برگشته میگه چتونه چی می کنین برامانتوم خاکه میخندین
عاقابادستمال مرطوب که اساسابرای پاک کردن آرایش استفاده میشه خاک مانتوشوپاک کرد
عاقابدنبینین رفت که ادامه مسئله روبگه گفت یه مانتومیذاریم اینجا دهن پرگارمون روبه اندازه پنج کیلومتربازمیکنیم(حالااصل فورمول مسئله:یک نقطه میذاریم دهنه ی پرگاروبه اندازه پنج سانتی متربازمیکنم
عاقاماکه ازشدت خنده قدرت تکلممون تعطیل شده بودبدبخت کتاب ریاضی خودش به حرف اومدگفت:خانوم نیازی به کلاس گذاشتن نیست من به همون نقطه هم راضیم مانتوچرا؟!؟!؟!بعدشم پرگارتوپنج سانتی مترناقابل بازکن نیازی نیست زحمت بکشی
کتاب ریاضی مادرافق محوشد ودیگربازنگشت روحش شادویادش گرامی باد