رفته بودیم خونه ی داییم. زنداییم برامون شربت آورد.من هم می خواستم ادای با کلاسا رو در بیارم،شربتمو تا نصفه خوردم گذاشتم رو میز.همون موقع این پسر دایی دست و پا چلفتی من پاشو زد به میز شربته ریخت رو فرش...........
من الان تحت تاثیر فحش هایی که از طرف مامانم دریافت کردم تو تیمارستان بستری ام.
آی لاو یو مااااااام