دیروز بعد باشگاه داشتم میرفتم خونه ک یدفه مخاطب خاصم زنگ زد میخوام ببینمت با اشکو گریه منم ترسیدم ک خدایا چه اتفاقی میتونه افتاده باشه..
خلاصه زیر بارون مارو کشوند کنار ساحل منم دارم سکته میکنم ک خدایا چی شده ..
دیدم اومد سرش پایینه گفتم نگین چی شده؟؟
نگین:هیچی فقط خواستم ببینمت مث تو این فیلما زیر بارون قدم بزنیم کنار ساحل..
من:پووووووف..جون ب لبم کردی..یه لحظه فک کردم همه چیزو فهمیدی!!:-[
نگین:چی؟چیرو میخواستم بفهمم؟؟
من:هیچی بوخودا
نگین:سینا مگراینکه نگیرمت
من:غلط کردم فرررررررررررااااااارررررر