عاغا ما یه بار خواب بودیم صدای جیغ و داد منو از خواب بیدار کرد..پاشو دیدم همه اعضا فامیل رفتم ته هال پشت هم وایستادن میگن:سارا بیدار شو ..سوسک بالاسرته(پسر خالم و داییم هم بوقن اون وسط)
منم تو خواب و بیداری بودن اینا هی میگفت سارا سوووسسسک سوسسک
منم که یه ورم میگه بخواب بخواب یه ورم میگه بکش بکش
ایناهم اینقدر سوسک سوسک کردم عصبی بلند شدم یه مشت نثار اون سوسکه که رو دیوار بود کردم بخش دیوار شد...خلاصه سوسکه رو کشتم اما نمیدونم چرا دو هفتس کسی از کنارم رد نمیشه :|