عاغا من يه روز رفتم خونه خالم بعد دختر خالم خيلى كرموعه خيلى:| از شانس بده منم اون شب باهاش تنها بودم:|
اين خونه رو گرف تاریک کرد:| اول یه کتاب ترسناک درباره جن اورد خوند:| بعد ی فیلم ترسناک گذاشت :| چون نتونستم زیرنویساشو بخونم فقط همین قدر فهمیدم ک یه جن بود ک با اره برقی اینو اونو نصف میکرد:|منم ک مثل سگ از جن میترسم:|
خلاصه موقه خواب شد، این ماسکا هست شبیه صورت ارواحه:| اونو گذاش رو صورتش نصف شب اومد بالا سرم نشست قرآن میخوند،یدفه چشامو وا کردم اینو دیدم ای جیغ زدم ای جیغ زدم فک کردم عزراییله:((( دختره وحشى:((((