خاطرات خنده دار نویسنده : طنز پرداز تاریخ : چهارشنبه 2 دی 1394 نظرات 0 دیروز رفته بودیم عروسی یکی از فامیل, وقتی عروس دوماد اومدن تو همه واسشون دست میزدن منم اونجا شروع کردم به گریه کردن :| تازه بعد از چن دیقه عمق فاجعه رو فهمیدم :|| سریع رفتم دسشویی تا 3 نشه, "بی شوهری چ میکنه با عادم" :| لینک ثابت