یه خاطره براتون بگم از یکی از دوستام.یه دوست داشتم خیلی کم رو و ساکت بود یه بار سرکلاس زبان بودیم که دوستم به دلیل کم روییش اسمش رو سرکلاس نگفت و هر چی تعداد رو میخوندیم میدیدم تعداد زیاده تا این که یکی از بچه ها گفت که بابا اینم توی کلاس هست.بعدش اینقدر بهش خندیدیم و استادمون از تعجب گفت که تو که پدر من رو درآوردی.فکرکنم اون روز حال دوستم خوب نبود