*فجیع ترین سوتی که دادم*
عاقا فک کنم ترم ۵ بودم از صبح ساعت ۸ کلاس داشتم تا ۶عصر... کلاس آخری بود استاد داشت درس میداد حس کردم بند لباس زیرم باز شده~_~ صبرکردم کلاس تموم شه برم دستشویی ببندمش~_~ خلاصه کلاس تمام شد دوستم گفت بریم دستشویی گفتم نه ولش خعلی خستمه الان که سوار خط واحد میشیم میرسیم خونه بیخیال اونم گفت باوش... با یه اکیپ از دوستام از کلاس اومدیم بیرون منم شروع کردم یه قضیه ای رو واسه دوستام تعریف کردن... همه با ذوق گوش میکردن منم دستمو تکون میدادم و با آب و تاب تعریف میکردم و میرفتیم سمت درب خروجی... تو این مسیر هم جن تا نیمکت هست که جمعی از پسران محترم دانشکده نشسته بودن و وقتی ما نزدیکشون شدیم توجهشون جلب شد... منم به روی خودم نیاوردم و ادامه حرفمو زدم یهو دیدم اااااا یه چیزی از آستینم افتاد بیرون o_O یه لحظه ساکت شدم o_O نگا کردم دیدم خااااااااااک بررررر سررررم بند لباسمه~___~
عین خر جفتک انداختم پریدم روش برش داشتم چپوندمش تو جیبم:|
حالا دوستای خودم از اینور غش کردن از خنده°_°
پسرای دانشکده مشکوک دارن نگا میکنن°_°
جلو حراستم هستیم:||
قصدم ترک تحصیل بود دوستان نذاشتن^_^