یه روز نشسته بودیم مامانم برام یه لیوان دلستر آورد گفت بخور دختر گلم بخور...
منم شدیدا مشکوک شدم اصلا و ابدا همچین چیزایی سابقه نداشت...
دیدم همه مهربون نگاهم میکنن مخصوصا خاهر گودزیلاهه...
با خودم گفتم نکنه ازم یه کاری میخوان؟...
همین طوری داشتم جوانبو در نظر میگرفتم که مامانم یهو زبون باز کرد...
مامانم گفت این از اون دلستر تلخاست هیچکی نمیخوره تاریخ مصرفشم داره تموم میشه بخورش...
به معنای واقعی نابود شدم له شدم ویران شدم...
الانم دارم دنبال مامان بابای واقعیم میگردم...
مااااااااامااااااااااااااااان؟؟؟؟؟؟؟؟
باااااااااااااااااااباااااااااااااااااا؟؟؟؟؟
کجاااااااااایید؟؟؟؟؟؟؟؟؟