خواب دیدم رفتم دانشگاه ، بعد دو سه ماه که برگشتم خونه ، مامانم اومد دم در ، یه بچه هم تو بغلش بود ، گفت:
بیا ، وقتی تو نبودی ، شوهرت دادیم ، اینم بچت ، شوهرتم خلافکار بود الان فراریه ، بیا اینم اسمش ،
اسمشو چون بلند بود رو یه تیکه کاغذ نوشته بود داد دستم گفت خودت برو دنبالش ،
من بدبختم تو خواب سوار اتوبوس بچه بغل میرفتم ای شهر او شهر ، دنبال شوور،
وقتی صبح از خواب بیدار شدم خدا رو شکر کردم ، خیلی هم خندم گرفت از این خواب مسخره،
بعدا بازم براتون از این خوابا تعریف میکنم ، زیاد میبینم از اینا....