بین تانکر آب تا دستشویی فاصله بود. آفتابه را پر کرده بود و داشت می دوید. صدای سوتی شنید و دراز کشید. آب ریخت روی زمین ولی از خمپاره خبری نبود!!!!
برگشت دوباره پرش کرد و باز صدای سوت و همان ماجرا باز هم داشت تکرار می شد، که یکی فهمید ماجرا از چه قرار است؛موقع دویدن باد می پیچید تو لوله آفتابه سوت می کشید :))))))))))))))
خدایااون موقع با کی، شده بودیم سی و شیش میلیون!!!!
لایک=شادی روح شهدامون صلوات