تو دوران دانشجویی یه درسی داشتیم که کتابش صد صفحه بود از شانس ما استاد درسه اولین بارش بود تدریس میکردـ جلسه اول استاده خیلی استرس داشت
ما هم دانشجوهای خوب *__* از همون اول میخ خودمون رو محکم کوبیدیم
فعالیت های ما سر کلاس این استاده اینا بود:
انتخاب عده ای به صورت دوره ای جهت پر شدن سنگر ردیف اول و شرکت در کلاس و صحبت کردن با استاد جهت گذشتن وقت کلاس
در ردیف دوم تا اخر کل جلسه اینکارا رو میکردن
خوردن و پخش کردن خوراکی های بیصدا مثل کیک، کلوچه،اب،ادامس،شکلات
خواندن رمان،داستان،جک،مجله
صحبت کردن با اینطرفی،اونطرفی،پشتی و جلویی
نقاشی،طراحی با مداد و باقی هنر های بیصدا
گوش دادن به موسیقی، دیدن فیلم سینمایی
ـ
ـ
ـ
تا اخر ترم همینطور گذشت
تازه اینقدر استاده ما رو درک کرده بود که سر جلسه امتحان سوال اش می پرسیدی جواب رو بهت میگفت
دانشجوهای به این خوبی بودیم ما -__-