یه مراسمی بود همه فامیل بودن یعنی حتی اقوام خیلی دورررر
بعد مثل همیشه همه دخترهای فامیا پرنسس و شاهزاده بودن فقط من اون وسط مثل کوزت داشتم میدویدم(همون ضرب المثل معروف که میگن خر را به عروسی دعوت نمیکنن مگر برای بار کشی)
وسط این دویدنها یهو یکی از اقوام که حدودا ده سالی میشد منو ندیده بود از یکی میپرسه:این دختره کیه؟!
هیچی یهو دیدم یکی امد لپمو کشید گفت:اتیش پاره بزرگ شدیااااا
من بیتربیت(واقعا بی ادبه باید تنبیه بشه):ببخشید دیگه اتفاقی که افتاده؟!
خانومه فامیلمون:-)
من;-)
مامانم:-(
مامانم همیشه میگه میدونم تو رو اخر ترشی میندازم خخخخخخخخ