آقا یه بار خانواده رفته بودن بیرون واسه شامم نمیومدن منو خواهر کوچیکم فقط خونه بودیم منم جو گیر شدم نذاشتم خواهرم آشپزی کنه خودم دست به کار شدم حالا غذا رو داشته باش:
تخم مرغ آبپز نپخته
سیب زمینی سرخ کرده ی تــــــــــــــــــــــــــــــند
گوجه ی شووووووووور
.
.
.
.
.
.
حالا اوج هنر آشپزی نهفته در منو داشته باش برداشتم تو قابلمه تفلونای مامانم که خیلیم روش حساسه نون سرخ کردم آقا چشو چالتون روز بد نبینه یه بوی و دودی خونه رو گرفت که نگو حالا مگه غذا خورده میشد هیچی دیگه خواهر گرام برداشت واس خودش غذا سفارش داد بعدشم وایساد بالاسرم مجبورم کرد تا آخر غذامو بخورم
من:(((
خواهرم :d
مگه میشه مگه داریم