جاتون خالی رفته بودیم کفاشی با مامانم و دو تا خواهرام قرار بود واسه خواهر کوچیکه کفش بخریم بعد کلی نگاه کردن و انتخاب یه کفش قرار شد بشینه رو صندلی تا کفش رو بپوشه خلاصه با یه حالت بسیار شیک اومد عقب تا بشینه منم صندلی رو از زیرش کشیدم در حالیکه خواهر بزرگمو که میخواست جلومو بگیره میدیدم اما تو یه لحظه خواهرم پخش زمین شد
خواهر بزرگه که داشت سرامیک کف و گاز میزد:)))
خواهر کوچیکه با غیض و خنده دنبال من o_O
من الفرار :d
.
.
.
مدیونی اگه فک کنی تا چن وقت نمیتونستم گردنمو تکون بدم