سلام یه خاطره می خوام براتون تعریف کنم خیلی خنده داره من تو خونمون یه خروس جنگی دارم یعنی وحشیا . یه شب خوابم نمی برد خواستم برم سر به سرش بذارم . یعنی تا بیدارش کردم یه صدایی از خودش در آورد بعد پراشو سیخ کرد بعد به من حمله کرد اونم نصف شبی منم داد و بیداد هعیی تا دو هفته جا نوکاش و خنجه هاش رو بدنم موند تا چار تا همسایه اطرافمونم بیدار شدند البته من فکرش می کردم همچین کاری کنه ولی خب حوصلم اومد (: ):