یه بار با ذوق و شوق شروع به درست کردن معجون کردم موزو له کردم پسته و گردو مغز کردم با شیر تو مخلوط کن ریختم وقتی تموم شدو شیرینیشو اندازه گرفتم ریختم تو لیوانو خیلی قشنگ سینی بدست رفتم پیش خانواده همه استقبال کردن و حسابی تعریف و تمجید خلاصه خواهر بزرگه(به قول من خر ارشد)با نزدیک کردن لیوان به دماغش میگه فاطمه اینا خرابه دامادمون تمام لیوانو سر کشید آخرش گفت یه مزه ی بدی میداد آقا لیوانو برداشتم یکم مزه کردم چشتون روز بد نبینه شیرا خراب بود
فایدش یاد گرفتن بعضی فحش ها از زبان مادرم هنگام دور ریختن معجون بود
البته خواهر وسطیه (به قول مامانم خر وسط)پیشنهاد داد تا یه ساعت صبر کنیم اگه دامادمون مرد که ما نخوریم اما اگه نمرد بخوریم که خب...