بابام نشسته کنارم با یه لبخند ملیح نگام میکنه
من o_Oاااه پدر چیشده ؟
بابام :آااه دخترم تو منو به ارزوم رسوندی
(اثرات فیلم هندی موج میزد تو خونه )
من پاشدم به بندری رفتن یجا مایه مباهات شدم
بابام :روزی که از تو جوب پیدات کردیم آرزو کردیم یه دختر خل داشته باشیم
من :|
جوب :|
بقیه بچهای واقع در جوب @_@