یه روز سه تا نون بربری خریده بودم .فرزین (دوستم) رو دیدم نون میخواست یکیشو بهش دادم خواست پولشو بده نگرفتم بهش حالا یه شب شامو مهمون من باشید .
قیافش خیلی باحال بود .میخواست نونو بکنه تو حلقم .میگفت حالا یه نون داده چقدر آدمو تحقیر میکنه اگه هیئت داشتی حتما نسل کشی میکردی..