ديروزبعد ازظهرداشتم تو اتاقم قدم ميزدم ابجيم ی دفعه ای گفت الان فهميدم چراسهراب سپهری هم شاعره هم نقاش چون ادم نقاشی ميکشه ميتونه درمورد همون شعر بگه و...!! بعدش ديدم داره پنجره ميکشه و ی چيزاييم کنارش مينويسه منم گفتم برم ی برگه بردارمو هنرمو ب تصوير بکشم خلاصه ی نارگيل کشيدمو اين شعرم سرودم ي حسی بهم ميگه که گشنمه ي حسی که هر لحظه همراهمه محال با سه وعده راضی بشم همه فکروذکرم فقط خوردنه:|