با خواهرم و پدر و مادرم نشسته بودیم
خواهرم چند ماهه دیگه عروسیشه میره خونه خودشون و از اون جهت که کاملا هم سایزیم من کلا.لباسهاشو میپوشم (همیشه کلی جیغ و داد میکنه ولی کو گوش شنوا)
من:خب پس من هر جمعه میام لباسهایی که میخوام برمیدارم برمیگردم هفته بعد پس میدم
خواهرم:بیخود میکنی تو
بابام:نه نمیخواد تو بگو کدومها رو میخوای بذار خواهرت میاد برات بیاره
من:-)
بابام;-)
خواهرمo_O
من:-P
هنوز خواهرم@_@