به نام خدای دلای پاک...
رفتم تو حیاط دیدم گربه رو الاچیق نشسته
کلی براش شکلک دراوردم پرووو نشته تکون نمیخوره مثل بز منو نیگا میکنه
تازه یکم هم صداهای عجیب در اوردم ولی انگار پرو تر بود
بیخیال شدم رفتم که برم تو خونه....
تفنگ اپاش داداشم رو دم در دیدم
«قابل ذکر میباشد تفنگش از اون تفنگای اپاش قوی هست که تا یک متر هم قدرت داره»
بازم افکار خبیث اومد تو ذهنم ،،،یه خنده شیطانی کردم و تنگ رو بردم پر اب کردم برگشتم دیدم بچه پرو بازم نشسته
پریدم تو حیاط داد زدم
ادمممممممممممت مییییییییییکنم پرووووووی بی خاصییییت....
و بد بخت رو خیس خیسش کردم بیچاره شیون زد رفت
منم احساس میکردم با هیتلر جنگیدم و بردم با غرور تنگ رو گذاشتم رو دوشم اومد تو خونه
مامانم:حالت خوبه؟
من: ^_^
یعنی چنین ادم حیوان ازاریم من؟
من= ^~^
گربه بدبخت=O_O
سازمان حمایت از حیوانات= *_*
وبازم ایرانسل= ^_^