اولـین سالگـرد مراسم بابا بزرگم بود
مامانـم نیشسه بود سر خـاکــ باباش د به گریـه کردن
منم کـه طاقت دیدن ندارم، داشم دیوونه میشدم
رفتـم پیشش گفتـم مامانی بـسه گلـم گریه نکن حالم بد شد
_نمی تونم آخه بابامه
خـبــ منم نگفتم که خاله ته
_کـیان برو از جلو چشام دور شو
بـیا من خودم میشـم بابات باشه؟
_فـک کن ی درصـد تو با این اخلاق گندت بـشی بابای من!
رسـم دنیا همینه مادرم قبول کـن دیگـه
_نـمی دونـم چرا از رسـم دنیا خدا پـسری مثــ تو به من داده!
بـاشـه هرچی دوس داری بگو فخط گریه نکن
_فقـط می تونم بگم حـیفِ من که مامان توام
ینـی با بلـدوزرم نمیتونسی منو از رو زمـین جم کنی :|
باباش مـُرده یکم بی اعصـاب شده:))