یادمه ازوقتی شلوارکردی باباموپوشیدم وهمه مسخره ام کردند تصمیم گرفتم ازکسی تقلید نکنم تااینکه باپست عباس مستقیم دررابطه با اسم پدرومادرش توی مخاطبینش روبه روشدم...خلاصه خوشمزگیم گل کردومنم همینکاروکردم...البته من یه ذره اسمام بدترشد...↓_↓...نمیدونم چرا فک کنم خوشمزگیم میوه داده بود...
خلاصه...جونم واستون نگه(مگه ازسرراه پیداش کردم؟)جمعه ننه ام رفته بود خارج منزل بابام هم باگوشی من پرنده هــــــای خــــــشمگین...یوهاهاها...بازی میکرد.که دیدم گوشیم زنگ خورد...
پدرگرام:(...)...کیه این؟
من.درحال تماشای فیلم.:ماما...یاپیغمبر..O_O
پدرگرام:بیشعوراین اسم مامانته؟هاااااااااااااااان؟
منم که بسی اســــــــترسی...کاروقهوه ای کردم
من:به جون خودم تقصیر عباس وجوکاشه...
پدرگرام درحالی مث ببرزخمیه:عبــــــــــــاس کیه؟
من درحال گریه:عباسO_o....عباس کیه؟
پدر:توهمین الان گفتی عباس؟؟؟؟
من:مـــــــن؟؟؟؟...من گفتم طـــــناز...عباس چیه^_^؟
پدر:غلط کردی یامیگی عباس کیه یامیکشمت....زودددددددددد
من.درنقش گربه شرک:همین راهو مـــــستقیــــــم بری به عباس میرسی...=_=
از جمعه تاحالا داداشم گیرداداه میگه منو با طناز آشنا کن...خب من چه خاکی به سرم کنم...(↓_↓)