یه روزوحید( پسردائیم) با یه بچه دعوا میکنه بزن بزن حسابی پدر بچه زنگ میزنه خونه دائیم ومیپرسه ببخشید وحید شما کدوم دانشگاه درس میخونه زن دائیم که خبرنداشته چی شده بایه آب و تابی خاص میگه رشته مهندسی فلان دانشگاه فلان واحد فلان شهر فلان چطور مگه یارو میگه:
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
هیچی میخام برم تو اون دانشگاه ب ر ی ن م با این دانشجوش