یادش بخیر خیلی سال پیش وقتی راهنمایی بودم
با یکی از دوستام نشسته بودیم رو نیمکت
این دخترام ک دیدین لوووووووس همه کلاس یا با هم دعوا داشتن یا با هم قهر بودن
منو دوستم گفتیم ی وقت زشت نباشه ما تا حالا با هم دعوا نکردیم!
این شد که استین همتو بالا زدیمو رفتیم وسط کلاس
من داد زدم طلاااااق میخوام
اونم گفت غلط کردی مگه خونه باباته؟
و به این ترتیب ی دعوای مفصل با هم کردیم
این روند ادامه داشت تا اینکه یک روز:
داشتیم جلو دفتر دعوا میکردیم من میگفتم مهرمو کامل میخوام
اونم میگفت بشین بچتو بزرگ کن ضعیفه
ک یک دفعه ناظممون از پشت زد رو شونمو گفت:
نعیمه طلاق میخوای؟ خودم برات میگیرم تو فقط اروم باش
حالا دوستم :چی چی طلاقتو میگیرم زنمه عشقمه حقمه
ناظممون: طلاقشو میدی یا انظباط امسالتو صفر بدم
اینشد که از هم جدا شدیم
فقط حیف اون موقع نتو این چیزا نبود براتون پست عاشقانه و دلتنگی بزارم