چن شبه منو زن داداشم داريم مذاكره ميكنيم ك عيد مجردي بريم كيش،همه قبول كردن الا برادر عتيقه^_^حالا ديشب زن داداشم تصميم گرفت بشينه منطقي با شوهرش بحرفه(منطقي^_^)
شهرزاد:عشقم؟
نيما:جونم؟
شهرزاد:تو دنيا كيو بيشتر از همه دوس داري؟
نيما:خو معلومه گله نازمو ديگه...
شهرزادبا قيافه خطرناك:منظورت چيه؟
نيما:o_•
شهرزاد:گلت كيه؟چرا مستقيم نميگي شهرزادمو؟چرا دوپهلو حرف ميزني؟اصن تو چرا نميزاري من عيد برم كيش؟هان هان هان؟؟
نيماي بيچاره:•_•
اين چ حرفيه بانوي من(اه اه اه حالمو بهم ميزنن شفته ها)مينا جان تو يچيزي بگو خو؟؟؟
من:من چي بگم آخه؟اسيري ك نياوردي؟دختره مردم چ گناهي كرده بش دروغ بگيم؟بگو معتاد شدي^_^
نيما:چي ميگي تو رواني؟؟؟؟اصن شهرزادم اينو ولش كن،بگم چيز زيادي خوردم بيخيال ميشي؟
شهرزاد:با من حرف نزن نيما زنگ بزن بابام بيا دنبالم
نيما:بابا غلط كردم،اصن عيد برو كيش!خوبه؟
شهرزاد:ميدونم اونقدر دوسم داري ك واس آرامشم ميگي^_^باشه عزيزم قبول ميكنم،وايييييي مينا حالا لباس چي ببريم؟
من:^_^
شهرزاد:*_*
نيما:؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟