آقا چند وقت پیشا رفته بودیم روستا،خونه باغ مان بزرگم.همه هم جمع بودیم،ی شب ک خواستیم بخوابیم،همه سر جای خودمون بودیمو خاله ها،مانم،دختر خاله،خواهر میگفتیم میخندیدیم،دختر خالمم دو سالش ی بچه شیطونو آتیش پاره،خیلی شلوغ میکرد خالم گفت فری پاشو این چراغو خاموش کن این دختره بگیره بخوابه،منم پاشدم آف کردم،کمی بعد سگ همسایه بغلی اومد حیاط هی هاپ هاپو هاپ هاپ،پارس و ازین سروصداجات وحشیانه،انقدم پررو بودا نمیرفت،منم با عصبانیت طی یک حرکت انتهاری و انفجاری مث میگ میگ پاشدم رفتم جلو پنجره داد زدم گمشو،گمشو،عوضیه آشغال،توله سگه میموووون،بس دیگه،بی صاحاب با اون ریختش...
اومدم بخوابم دیدم خالمینا از خنده غش رفتن هیچ نمدونم چرا دختر خالم داشت میخندید؟
بنظرتون فهمیده بود من چیا گفتم یا الکی میخندیده؟؟؟؟؟