یادش بخیر.دوران مدرسه یه روز داشتیم با دوستم میومدیم خونه ،بعد من یه لحظه وایستادم دوستم هی داشت واسه خودش میرفت بعد یه ماشین جلو دوستم وایستاد می خواست ادرس بپرسه .دوستم این این فیلم هندیا دستشو طرف من دراز کرد داد زد زهرا کمک .من با حس سلمان خان رفتم جلو گفتم بله .هیچی دیگه اون یارو بدبخت یه کم نگامون کرد بعد گاز داد رفت .هیچی دیگه منم از همون جا رفتم افق .دوستمم فرستادم هندوستان داشت اینجا حیف میشد. : -)