امـــــــــروز تولـــــــــــد یکی اَ بچه ها بود....
تو کلاس غوغا ب پا کردیم و تولدت مبارک خوندیم(کلاسمون چبسییییده دفتر)
یهو ناظممون با ی حرکت ضربتی اومد تو.....!
رف مدیر مدرسه رو اورد....بعد ب ما اشاره کرد گف:
اومدم تو کلاس دیدم دارن با ی نظم خاصیO__oدس میزنن!!!
بعد دستشو ب طرف من دراز کرد گف:
ایـــــــــــن خانومِ ب اصطلاح شاگرد اول هم سر بـــــــــسته شون بود!!! D:
هیچی دیگه بهش خندیدم،گف کفاصطا ب من میخندیدن؟
گریه ش افتاد و رف....
من:|
بچه های کلاس:/
مدیر :|
مریض نیس....خله....میفهمی؟ خُلــــــــــــ :)